۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

رضا حجازی با ساعتها تاخیر اعدام شد



رضا حجازی جوانی که در سال 82 به اتفاق تعدادی از دوستانش در نزاعی دست جمعی در پارک ایثارگران اصفهان شرکت کرده و فردی بنام وحید صادقیان قوام آبادی را به قتل رسانده بود (در پانزده سالگی) صبحگاه امروز در کنار چوبه دار قرار گرفت و با توجه به اینکه تمامی مراحل "قانونی برای اجرای قصاص او انجام شده بود با ساعتها تاخیر قصاص شد. پرونده اتهامی سیدرضا حجازی متولد 30/4/1367 حکایت از این دارد که در تاریخ 28/6/1382 در حین نزاع چند نفر با یکدیگر فردی به نام وحید صادقیان چاقو خورده و به بیمارستان سپاهان منتقل و به محض ورود به بیمارستان فوت می نماید پزشکی قانونی علت فوت را بریدگی قلب و عوارض اصابت جسم برنده تعیین می گردد .در ادامه تحقیقات سید رضا دستگیر و پس از تفهیم اتهام می گوید شب حادثه به اتفاق وحید و ابراهیم برای تفریح رفته بودیم پارک ایثارگران داشتیم بازی می کردیم نمی دانم ابراهیم به مقتول و دوستانش شن پاشید یا برعکس به همین جهت بین آنها دعوا شد .دیدم که آنها دو نفر بودند یکی مقتول و یکی دیگر که او را نمی شناسم دارند کتک کاری می کنند من و ........ رفتیم آنها را جدا کنیم که مرحوم وحید صادقیان با مشت به صورت من کوبید که من هم با چاقویی که همراه داشتم به سینه او زدم .گزارش خبرنگار عبرت می افزاید: ازروز گذشته و با تلاشهای فراوان دکتر غلامرضا انصاری رئیس کل دادگستری استان اصفهان زمینه هایی برای کسب رضایت خانواده شاکی و متقاضی قصاص فراهم گردید و این اقدامات تا امروز ادامه یافت.گزارشها حاکی از این است که هیئتی بهمراه مسئولان اجرای احکام و قضات مرتبط درزندان اصفهان حاضر شده و ضمن ابلاغ پیام دکتر انصاری از خانواده وحید صادقیان خواستند که با توجه به شرایط حاکم بر متهم از مجازات قصاص اواعلام گذشت نموده و امکان ادامه زندگی را برایش فراهم سازند.از آنجا که اجرای اعدام در ساعات اولیه صبح صورت می پذیرد ، این اقدامات به پذیرش مقطعی صلح و سازش انجامید و اولیاء دم فرصتی را ایجاد کردند تا متهم بتواند رضایت آنها را جلب کند اما علیرغم گذشت زمان و حوصله فراوان مسئولان حوزه اجرای حکم در ساعت 11 ظهر پدر و مادر مرحوم وحید صادقیان مجدد ا بر انجام قصاص تاکید ورزیده و تقاضای مددکاران و افرادی که جهت کسب رضایت در محل حاضر شده بودند را رد کردند و سر انجام وی اعدام شد.

3 پرونده قتل در زندان، نماز جماعت با زنان برهنه



قتل های محفلی کرمان پرونده ای که زیر عبای مصباح یزدی 5 ساله شد!3 پرونده قتل در زندان، نماز جماعت با زنان برهنه و فساد اخلاقی دو نماینده مجلس نیز همچنان در اتاق زایمان قضائی است!

1- دادگاه سیدگی به پرونده قتل‌‏های محفلی کرمان، برای پنجمین بار در شعبه 104 دادگاه عمومی جزایی کرمان نهم شهریور تشكيل می شود. این پرونده از اسفند سال 82 در جریان است و در دادگاه نهم شهریور تنها قرار است یکی از متهمین محاکمه شود!
2- همچنین سرپرست دادسرای کارکنان دولت روز گذشته با شرمندگی مرسوم در جمهوری اسلامی(!!) به خبرگزاری ایسنا گفت:
پرونده‌ قتل دکتر زهرا بنی‌یعقوب از همدان بالاخره به تهران آورده شده و در شعبه اول دادسرای کارکنان دولت است. پدر قربانی (که خود سرهنگ بازنشسته سپاه است) به همراه دو تن از وکلایش به شعبه مربوطه مراجعه و شکایتش را طرح کرده‌است. ایشان از شخص خاصی شکایت نکرده بلکه تقاضای رسیدگی کلی قتل دخترش را کرده است.(زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه اماکن شهر همدان مانند دکترزهرا کاظمی درجریان بازجوئی که گفته می شود همراه با تجاوز بود، به قتل رسیده است!)

3- سرپرست دادسرای کارکنان، با همان شرمندگی قبلی نسبت به تاخیرهای صورت گرفته در باره پرونده سردار سرتیپ زارعی فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ که درکرج خانه عیش و عشرت داشته و همراه با 6 زن و دختر برهنه دستگیر شده نیز – البته با سانسور نام سردار اتاق عیش و عشرت- گفت:
علت طولانی شدن رسیدگی به این پرونده‌ به این دلیل است که کارهای کارشناسی و حسابرسی زمان‌بر است. ( هیچکس نمی داند 6 زن و دختر برهنه را کارشناسان چند بار باید بشمارند!)

4- سرپرست دادسرای کارکنان دولت بازهم در نهایت شرمندگی از تاخیرهای ادامه دار، درباره رسیدگی به پرونده دو نماینده مجلس هشتم تا قبل از پایان این دوره از مجلس نیز گفت:
پرونده‌ این دو نماینده هم در جریان رسیدگی است و قرار نهایی صادر نشده است.
(خبرنگار نپرسید و سرپرست شرمنده هم نگفت که تکلیف عمادالدین باقی در زندان چه می شود؟)

چگونه ماندگاري بوي عطر را زيادتر كنيم



ايجاد رطوبت براي طولاني تركردن زمان عطر1- عطرها در محيط مرطوب ماندگاري بيشتري دارند. قبل از استفاده از عطر، ابتدا حالت پوست خود را ارزيابي كنيد؛ آيا پوسته پوسته و خشك است يا مرطوب و سلامت است.2- اگر پوست شما خشك است، از يك كرم مرطوب كننده استفاده كنيد تا به ايجاد رطوبت و نرمي پوست شما كمك كند. توجه داشته باشيد كه كرمي انتخاب كنيد كه مشابه بوي عطر شما باشد.3- پيش از استفاده از عطر، اجازه بدهيد تا كرم نرم كننده به خوبي توسط پوستتان جذب بشود. 4- مطمئن بشويد كه قسمتهاي حساس بدنتان مرطوب شده است. اصلي ترين بخش هاي بدن براي پاشيدن عطر مچ، گردن و پشت زانوي شما است.5- عطر را بر روي بدن خود بپاشيد و اطمينان حاصل كنيد كه در قسمتهاي اصلي قرار گرفته است تا ماندگاري بيشتري داشته باشد. 6- يادتان باشد كه عطر را پيش از پوشيدن لباس به خود بزنيد. اگرچه ممكن قسمتهاي اصلي كه يادآور شديم با لباس پوشيده شود، اما هنگامي كه عطر را مستقيما به روي پوست خود بزنيد، عطر ماندگاري بيشتري نسبت به زماني كه به روي لباس خود بزنيد، خواهد داشت.7- اگر پوستي داريد كه پس از زدن كرم مرطوب كننده، خشك باقي مي ماند؛ بايد عطر را در طول روز و شب در نقاط مختلف بدن تكرار كنيد؛ زيرا پوست خشك عطر را مي مكد و رايحه آن را زودتر از بين مي برد.8- طبيعتا بوهاي تند بيشتر از بوهاي ملايم ماندگاري دارند. پس در انتخاب عطر خود دقت كنيد

او كه نه شغلي داشت نه خانه و نه پولي به زندگي در فرودگاه روي آورد.



ده سال زندگي در فرودگاه مايوركا
سالانه بيش از بيست ميليون مسافر از فرودگاه پالما مايوركا به مقاصد مورد نظر خود پرواز مي كنند. در نگاه اول بتينا هم مثل يكي از هزاران مسافري است كه به اين فرودگاه مراجعه مي كند اما او هيچ گاه از اين فرودگاه به جايي پرواز نكرده است. بتينا زن 48 ساله آلماني ده سال است كه در فرودگاه پالما مايوركا با سه چمدان، يك زيرانداز، دسته يي كتاب و گربه سفيدش مومو زندگي مي كند. او را در اين فرودگاه «زن با يك گربه» مي شناسند و بتينا مدت ها است كه مانند هواپيماها به جزيي از اين فرودگاه تبديل شده است.داستان بتينا داستان فيلم ترمينال تام هنكس را به ياد مي آورد. تام هنكس پس از گم كردن مداركش در فرودگاه براي هجده سال در فرودگاه چارلز دي گائول نزديك پاريس زندگي مي كرد. بتينا كه حاضر نيست فاميلي اش را فاش كند اهل يك شهر كوچك در جنوب آلمان است. او بيش از ده سال پيش پس از جدا شدن از همسر و از دست دادن كارش براي شروع يك زندگي جديد وارد مايوركا شد. او ابتدا به عنوان يك خدمتكار مشغول كار شد و سپس به كار در يك آشپزخانه روي آورد اما آرزوهاي او براي زندگي در اين شهر آفتابي خيلي زود تبديل به كابوس شد. او مي گويد؛ «ناگهان كارم را از دست دادم چرا كه مسوولان شهر اعلام كردند فقط اسپانيايي ها حق كار كردن دارند. من مي خواستم در مايوركا كار كنم اما من را كنار گذاشتند.»او كه نه شغلي داشت نه خانه و نه پولي به زندگي در فرودگاه روي آورد. البته در اين مدت دوستان و غريبه ها هم به او لطف مي كردند. بتينا مي گويد؛ «دوستانم هفته يي دو بار برايم غذا مي آورند. برخي اوقات هم مسافران پولي به من مي دهند اما من هرگز از هيچ كس چيزي نمي خواهم.» در ميان ازدحام و همهمه فرودگاه بتينا غالباً به آرامي در گوشه يي مشغول كتاب خواندن است. او معمولاً بلوز و شلوار جين بر تن دارد. او خودش را در توالت هاي فرودگاه مي شويد. صندلي هاي انتظار هم تختخواب او هستند. اما او هيچ تمايلي براي بازگشت به آلمان ندارد. «هيچ راهي براي بازگشت ندارم. زندگي ام در اينجا خيلي بهتر است.» بتينا در ميان كادر فرودگاه محبوبيت فراواني دارد. ماريا خسوس گارسيا 54 ساله كه نظافتچي فرودگاه است، مي گويد؛ «بتينا باهوش و منظم است و هيچ كس را اذيت نمي كند. او مي گويد فرودگاه را به عنوان خانه اش انتخاب كرده چون در اينجا به هر چيزي كه مي خواهد دسترسي دارد. اوضاع در مايوركا بر وفق مراد او پيش نرفت براي همين او مجبور شد در فرودگاه زندگي كند. ممكن است چنين اتفاقي براي هر يك از ما رخ دهد.» ماري كارمن گاياردو 40 ساله كه در كافه فرودگاه زندگي مي كند، هم مي گويد؛ «او هم مثل من 10 سال است در اينجا حضور دارد. او شايد در كريسمس براي ديدن خانواده اش برود.» اين در حالي است كه مقامات فرودگاه هم هيچ كاري به بتينا ندارند و او بدون مزاحمتي در اينجا به زندگي اش ادامه مي دهد. مارتا فرناندس سخنگوي شركت هاي هواپيمايي اسپانيا در اين باره مي گويد؛ «او هرگز براي كسي مشكلي ايجاد نكرده، فرودگاه هم يك ساختمان عمومي است و او مي تواند از تجهيزات آن استفاده كند براي مثال در توالت ها خودش و لباس هايش را بشويد.» البته بتينا تنها فردي نيست كه در يك فرودگاه در اسپانيا زندگي مي كند. خيلي هاي ديگر وضعيت بتينا را دارند. آنها تا زماني كه براي كسي مشكلي ايجاد نكنند مي توانند در فرودگاه زندگي كنند. در بريتانيا چهار نفر حتي جواز زندگي در فرودگاه ها را گرفته اند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه

ميخواد بره كنسرت مدونا.

رييس جمهور ايران، به زودي عازم نيويورك مي شود.
به گزارش خبرنگار سياسي محمود احمدي نژاد قرار است براي سومين بار در دوره رياست جمهوري خود به آمريكا سفر كند.
محمود احمدي نژاد قصد دارد براي شركت در نشست مجمع عمومي سازمان ملل بار ديگر به آمريكا سفر كند.
وي قرار است در اين سفر، با ايرانيان مقيم آمريكا نيز ديدار كند و دفتر حفاظت منافع تهران در آمريكا نيز، مشغول بررسي درخواست ايرانيان براي ديدار با احمدي نژاد است.
اين سومين سفر احمدي نژاد به آمريكا از زمان انتخاب به رياست جمهوري ايران در سال 2005 ميلادي خواهد بود. رييس جمهور ايران در سفر سال گذشته به آمريكا براي شركت در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل خواستار بازديد از بناي يادبود قربانيان حملات تروريستي 11 سپتامبر شد اما مقامات آمريكايي به علت مسائل امنيتي به اين درخواست وي پاسخ ندادند.كاخ سفيد پيشنهاد وي براي مناظره با جرج بوش رييس جمهور آمريكا را درباره مسائل جهاني رد كرد.

دستور اجراي حكم اعدام براي يك نوجوان در ايران




مقام هاي قضايي ايران دستور اجراي حكم اعدام براي رضا حجازي كه در پانزده سالگي مرتكب قتل شده بود را داده اند.
محمد مصطفايي وكيل او به بخش فارسي بي بي سي گفت كه موضوع اجراي حكم را تنها از طريق خانواده رضا حجازي دريافته است.
رضا حجازي در پانزده سالگي در يك نزاع جمعي مرتكب قتل شد.
آقاي مصطفايي گفت: "شعبه 106 دادگاه عمومي اصفهان بدون درنظر گرفتن اين موضوع كه او (رضا حجازي) طفل است و اين پرونده بايد در دادگاه اطفال مورد رسيدگي قرار بگيرد، او را طبق بندي از قانون مجازات اسلامي به قصاص نفس محكوم كرد."
گزارش ها حاكي است كه مقامات قضايي امروز به خانواده رضا حجازي گفته اند كه به ملاقات فرزندشان بروند. در زندان به آنها گفته شده كه قرار است ساعت چهار صبح فردا( سه شنبه) حكم اعدام براي او به اجرا در آيد.
وكيل رضا حجازي گفت كه اجراي حكم و تاريخ آن به او ابلاغ نشده و طبق آئين نامه اجراي احكام قصاص، بايد چهل و هشت ساعت قبل از اجراي حكم، اين موضوع به وكيل فرد ابلاغ شود تا در جلسه اجراي حكم حاضر باشد.
آقاي مصطفايي گفته است كه فكر نمي كرد كه اين حكم چنين به سرعت به اجرا در آيد چون در اين موارد از وكيل و يا خانواده فرد محكوم به اعدام براي حضور در جلسات صلح و سازش دعوت به عمل مي آيد كه در اين مورد چنين نشده است.
او گفت: "از لحاظ قانوني اجراي اين حكم بر خلاف قانون است چون در زماني كه او مرتكب جرم شد سن او زير هجده سال بود و از طرفي بايد حكم اعدام به وكيل ابلاغ مي شد اما اين ابلاغ صورت نگرفته است."
دروري دايك از عفو بين الملل نيز در اين مورد به بخش فارسي بي بي سي گفت اين سازمان نگران اين استكه فردا حكم اعدام براي رضا حجازي كه در سن پائين مرتكب قتل شده به اجرا در آيد. او گفت كه طبق قوانين بين المللي از جمله كنوانسيون حقوق كودك، اجراي حكم اعدام براي اين افراد ممنوع است.
عفو بين الملل كه از گروه هاي مدافع حقوق بشر است، مي گويد دولت ايران در سال گذشته ميلادي بيش از هر كشور ديگري (به استثناي چين) دست به اعدام افراد زده است.
ايران با وجود پيوستن به كنوانسيون حقوق كودك، همچنان احكام اعدام را در مورد آنها صادر و اجرا مي كند.

هزاران پیامک روزانه ای


از میان هزاران پیامک روزانه ای که در ایران مردم برای هم می فرستند، شماری را که حامل پیامی است و اشاره به حال و روز جامعه، انتخاب کرده و منتشر می کنیم. پیامک ها، به تعبیری همان دیوارهای شهر در سال 1357 است. آنچه را مردم در مطبوعات نمی یابند و در سیما نمی بینند، خود می گویند. در سال 57 روی دیوار می نوشتند و حالا پیامک شده و روی موبایل ها و یا تلفن های همراه پخش می شود.
به یاد ادیسیون
این روزها که برق زیاد می رود. مردم خیلی یاد پدر و مادر ادیسون و خواهر و مادر احمدی نژاد می کنند.
مدل جدید مو
قیمت های جدید آرایشگاه مردانه طبق حکم جدید ستاد طرح امنیت اجتماعی:
مدل رادانی 800 تومان
مدل الهامی 650 تومان
حداد عادلی 425 تومان همراه با یک لپ لپ
آیت الله جنتی 312 تومان با صرف چای
احمدی نژاد با صرف قهوه مجانی

دولتی پر شباهت به هیات های عزاداری محلات


یکی از مشاورین رییس جمهور قریب چهار ساعت مهمان من در دفتر حیّان بود. ایمان عجیبی به احمدی نژاد داشت و آمده بود تا شاید مرا به راه راست هدایت کند! از کرامات او می­گفت و اینکه او را امام زمان (عج) آورده است و قبل از انتخابات می­دانست که رئیس جمهور می­شود!
با او ازکاستی ها و سوءمدیریت گفتم که در این مختصر نگنجد، اما برای ایشان خاطره ای از ملاقات با کرباسچی ( به عنوان شهردار تهران ) و احمدی نژاد ( به عنوان شهردار تهران) نقل کردم که نقدی ظریف داشت ، مشارٌالیه نقد را کاملاً وارد دانست و برای آن دفاعی نداشت، حکایت ملاقات من با دو شهردار چنین است .
ملاقات با کرباسچی :
با دفتر شهردار تماس گرفتم و خواستار ملاقات با او شدم ، وقت ملاقات ساعت 9 صبح تعیین شد - شاید ساعت پیک کار اداری باشد - رأس ساعت مراجعه کردم ، ورودی طبقه همکف گویا انتظار مرا داشتند. بدون توقف با ادب و احترام به آسانسور راهنمایی­کردند و راهی طبقه ششم شدم ، پس از خروج از آسانسور بدون معطلی به اتاق منشی راهنمایی و پس از خوش آمد گویی منشی شهردارکه در اتاقی حدوداً 20 الی 30 متری مستقر بود به اتاق شهردار وارد شدم ، اتاقی قریب 80 الی 100 مترمربع با نوری ملایم ، آقای کرباسچی به استقبال آمد و پس از سلام و تعارفات رسمی در مبلمان مقابل میز کار ایشان جای­گرفتیم ، قریب یک ساعت از طرحهای فرهنگی و اطلاع رسانی پزشکی برای کلان شهر تهران سخن گفتم و او با حوصله و دقت گوش ­داد. در این مدت کسی جز برای پذیرایی چای وارد اتاق نشد و رشته سخن را قطع نکرد. نمی­دانم چرا ، اما در نهایت با استدلال منطقی و ادب بیان داشت که در حوزه های مذکور قصد ورود ندارد و سیاست فعلی شهرداری نیست و اولویت های مهمتری دارند. هر چند کرباسچی با هیچ یک از طرحهای فرهنگی و اطلاع رسانی من موافقت نکرد اما آرامش او در کار برایم یک الگوی مدیر موفق بود و درسی از مدیریت ، پس با کوله باری تجربه مفید از مدیریت و هنر«نه» گفتن از دفترشهردار خارج شدم .
ملاقات با احمدی نژاد :
بارها و بارها با دفتر شهرداری تماس گرفتم ، امکان تماس حاصل نمی­شد ، شهردار نبود یا سرش شلوغ بود ، در نهایت با واسطه و رابطه یکی از بزرگان موفق به تماس با او شدیم ، وقت ملاقات ساعت 8 شب تعیین شد ، خارج از ساعت اداری ! ، ابتدا برایم عجیب بود اما بعد دیدم قرار ملاقات 12 شب هم دارد ! راس ساعت 8 شب به دفتر شهرداری تهران رسیدم. نگهبان طبقه اول از ادب سابق برخوردار نبود. ظاهراً هماهنگ هم نشده بود. مدتی منتظر شدیم تا با دفتر شهردار تماس بگیرد و پس از تایید ، با آسانسور به طبقه پنجم هدایت شدیم. در راهروی مقابل آسانسور یک میزکار و یکدست مبلمان برای مراجعین در نظرگرفته بودند. جوانی که به ظاهر سپاهی بود از ما استعلام هویت کرد و سپس گفت منتظر بمانید و کتابهایی که همراه داشتیم را گرفت که برای تخریب ! ببرد . ابتدا از تعبیر ایشان که کتابها را بدهید برای تخریب آزرده خاطر شدم . اما بعد خدا را شکر کردم که به بهانه تخریب از بار سنگین کتابها راحت شدم و هنگام ورود به دفتر شهردار با دست خالی می توانم با او مصافحه کنم. پس از مدتی انتظار و عبور از تونل X-Ray به طبقه ششم راهنمایی شدیم ، باز در راهروی مقابل آسانسور میز کار و یک ست مبلمان برای ارباب رجوع تعبیه شده بود و باز انتظار تا شهردار آماده ملاقات شوند .
شاید ساعت 30/8 دقیقه بود که از یک کوریدر باریک که به زحمت در آن سه میز کار جای داده بودند و سه نفر منشی بصورت کتابی از لای میزها به صندلی خود می­رسیدند عبورکردیم و به همان اتاق منشی سابق - که آقای شهردار برای تظاهر به مردمی بودن و ترک تجملات در آن مستقر بود- رسیدیم ! سلام کردیم ، کسی در اتاق نبود، یک میز کار در محل میزکار سابق منشی و یک دست مبلمان هفت نفره برای ملاقات با ارباب رجوع در اتاق دیده می شد . تقریباً روی 5 مبل انباشت پرونده ها بود و چون ما دو نفر بودیم با همکاری منشی یک مبل را از پرونده خالی کردیم تا بتوانیم به اتفاق شهردار سه صندلی خالی داشته باشیم . کمی بعد شهردار با آستین های بالا زده و خیس از اتاق شهردار سابق خارج شد (ظاهراً اتاق بزرگ و تجملاتی ، اتاق خلوت و وضوخانه ایشان بود و اتاق منشی بار عام و محل تظاهر) بسیار گرم مرا درآغوش گرفت ، در فرصت کوتاهی­که با شهردار ملاقات داشتیم ( حدود 15 دقیقه) حتی یک دقیقه آرامش برای سخن گفتن نداشتیم. مکرر کارتابل برای امضای شهردار می­آمد و یا تماس تلفنی و پیام ! از آنجایی که کار هیأتی را می­شناختم قبلاً برای سه طرح فرهنگی نامه هایی مهیا کرده بودم ، در وانفسای مراجعات منشی ها ، پیام ها و تلفن ها سریع طرحها را در جملات کلیدی و خلاصه بیان کردم ، بسیار استقبال کرد و پای هر نامه یک دستور قوی و مؤکد صادر فرمود ، و مقرر شد مجدداً برای ادامه همکاری ایشان را زیارت کنیم . مخاطب دستورهای شهردار ، مدیر مسئول همشهری ، ریاست سازمان فرهنگی هنری و معاونت فرهنگی شهرداری بودند. نامه ها را تحویل منشی دادم و از او تلفن تماس مخاطبین دستور شهردار را خواستم ، قریب 5 دقیقه روی میز شلوغ منشی ، به دنبال دفتر تلفن می­گشتیم ، آنهم برای یافتن شماره تماس مدیر مسئول همشهری ، معاونت فرهنگی و رئیس سازمان فرهنگی هنری ! به منشی شهردارگفتم ، نامه های ما به دفترچه تلفن شما نپیوندد و مفقود نشود ! و او گفت :« خیالتان راحت فردا می توانید نامه ها را پیگیری کنید.»
و صد البته هیچ وقت آن فردا نیامد و مدتها نامه ها مفقود بود تا سودای ریاست جمهوری و انتخابات نهم و دیگر هیچ !
در پایان نقل خاطره به مشاور عزیز رئیس جمهورگفتم ، اگر این بی نظمی و سوء مدیریت به دولت سرایت کند بایستی فاتحه کشور را خواند. اگر می­خواهید به احمدی نژاد کمک کنید ، تلاش کنید که بجای کار هیأتی به سازماندهی و کار تشکیلاتی روی آورد و به زعم من کارهای دولت به سمت و سوی تلاش هیأتی می­رود و برنامه ای در کار نیست ، و عاقبت خوشی را برای مردم و دولت نمی بینم.
اینک بیش از دو سال از ملاقات با مشاور رئیس جمهور می­گذرد و هر روز بر تفاوت دو مدیریت بیش از پیش واقف می شویم ، و اگر نظام اسلامی مدیری چون کرباسچی را از دست نداده بود وضع ما به مراتب بهتراز این بود .

بريتني اسپيرز باز كانديداي جايزه ام تي وي شد



بريتني اسپيرز، خواننده آمريكايي و راسل برند
بريتني اسپيرز، خواننده آمريكايي كه مدتي است جنجال برانگيز و خبرساز شده، يكي از كانديداهاي اصلي دريافت جوايز موزيك ويدئوي ام تي وي شده است.
ويدئوي آهنگ جديد او با نام "پاره اي از من" (Piece of Me)، كه كنايه اي است از كنجكاوي هاي جرايد در زندگي شخصي اش و جنجال هايي كه در اين باره به پا بوده ، نامزد جايزه امسال ام تي وي است.
نامزدهاي ديگر اين جوايز شامل گروه جوناس برادرز براي ويدئوي آهنگ "مي سوزم" (Burning Up)، كريس براون براي ويدئوي آهنگ "براي هميشه" (Forever)، گروه پوسي كت دالز براي ويدئوي آهنگ "وقتي بزرگ شدم" (When I Grow Up) و گروه جديد تينگ تينگز براي آهنگ "خفه شو و بذار برم" (Shut UP and Let Me Go)، مي شود.
ديگر نامزدهايي كه روز جمعه (15 اوت)، اعلام شدند - پاراموره، فول اوت بوي، اسليپنات، لينكين پارك و فو فايترز - براي بخش بهترين ويدئوهاي راك هستند.
اين سومين باري است كه اسپيرز براي جايزه بخش موزيك ويدئو ام تي وي كانديدا شده است؛ طرفداران بريتني اسپيرز "پاره اي از من" را به عنوان بهترين ويدئوي پاپ و بهترين ويدئو خواننده زن انتخاب كردند.
كانديدا شدن بريتني اسپيرز خيلي عجيب به نظر مي رسد چون نه آهنگ او و نه آلبومش "قطع برق" (Blackout)، موفقيت هاي چشمگيري نداشتند و هر دو زماني به بازار عرضه شدند كه وجهه و اعتبار او رو به افول گذاشته بود.
اما در ماه هاي اخير بريتني اسپيرز دوران كاري خوبي را گذرانده است. از زماني كه دادگاه اداره امور حرفه اي و شخصي او را به پدرش، جيمز، واگذار كرده است، رفتارهاي نامتعارف بريتني تقريبا متوقف شده است؛ اسپيرز با شوهر سابقش، كوين فدرلين، در ارتباط با حضانت فرزندانشان به توافق رسيده است.
جوايز موزيك ويدئو ام تي وي هفت سپتامبر در لس آنجلس برگزار خواهد شد؛ ام تي وي تائيد كرده است كه بريتني اسپيرز در اين برنامه شركت خواهد كرد و او در دو تبليغ مربوط به اين جوايز ظاهر مي شود.
راسل برند، كمدين و بازيگر بريتانيايي مجري مراسم اهداي جوايز ام تي وي امسال است و در اين مراسم قرار است كيد راك، ليل وين و جوناس برادرز برنامه اجرا كنند.
مدونا، جوردن اسپاركز، ريانا و كيتي پري از ديگر نامزدهاي اين جوايز هستند.

افتخار ملي من آرش مير اسماعيلي نيست , گل شيفته فراهاني است



در مملكتي زندگي مي كنيم كه يك نفر، فقط و تنها فقط بخاطر حاضر نشدن در برابر يك حريف اسرائيلي، مي شود اسطوره ملي و ده برابر كساني كه با تلاششان طلا گرفته اند پاداش مي گيرد و اعتبار كسب مي كند. با آرش كمانگير! مقايسه اش مي كنند و برايش سرود مي سازند.
آنوقت طرف در المپيك بعدي بدون حتي يك برد حذف مي شود و معلوم مي شود در المپيك قبلي بزرگترين شانس زندگي اش را آورده است و قرعه كشي به مرادش بوده است.
حالا يك بازيگر ايراني، مي رود در فيلم ريدلي اسكات بازي مي كند. كارگرداني كه خيلي از ستارگان هاليوود آرزوي كار كردن با او را دارند. آن هم در كنار لئو دي كاپريو و راسل كرو. بازيگراني كه خيلي از هاليووديها دوست دارند در كنارشان كسب اعتبار كنند.
در فيلم كسي بازي مي كند كه فيلمهايش تا كنون كمترين مشكل اخلاقي را در هاليوود و حتي جهان داشته اند. نقشي دارد كه در آنونس فيلم دو بار ديده مي شود. آنوقت مغضوب مي شود و ممنوع الخروج و يقينا تا اطلاع ثانوي ممنوع التصوير!
در مملكتي كه آرش ميراسماعيلي افتخار ملي است، اصلا عجيب نيست كه گلشيفته فراهاني مغضوب باشد!

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

تظاهرات مردم مريوان در اعتراض به يك قتل فجيع ناموسي







هم اكنون ساعت ٤ بعد ظهر به وقت ايران نزديك به ٢٠٠٠ نفر از مردم برابري طلب مريوان با در دست داشتن جنازه فرشته نجاتي دختر جوان ١٨ ساله اي كه دو روز قبل بدست پدرش سر بريده شد مشغول تظاهرات هستند. تظاهرات با تحويل گرفتن جنازه فرشته از پزشكي قانوني مريوان آغاز شد. هم اكنون هزاران نفر با شعار مرگ بر ارتجاع٬ زن كشي محكوم است و سخنرانيهاي پر شوري از طرف فعالين مدافع حقوق زنان و مردم ازاديخواه مريوان ادامه دارد.تظاهر كنندگان در مسير تظاهرات جاده اصلي سنندج مريوان را به مدت چند دقيقه بستند و توجه صدهها نفر از مسافرين بين اين دوشهر را به اين جنايت هولناك جلب كردند. تا هم اكنون كه تظاهرات ادامه دارد و ساعت ٤ و ٣٠ دقيقه بعد ظهر است نيروهاي جمهوري اسلامي جرات هيچ گونه عكس العملي را نداشته و از دور نظاره گر تظاهرات مردم غشمگين عليه اين جنايت هولناك هستند.
جنايت تكان دهنده در كاني دينار ، و اعتراض صدها نفر به اين جنايت، بيانگر خشم و نفرت مردم از قتل زنان و دختران، به اسم ناموس بود. هزاران زن و دختر در ايران و در كشورهاي اسلام زده ، قرباني جهل و تعصب و مرد سالاري ميشوند و در ايران تحت حاكميت جمهوري اسلامي ايران كه دولت و قوانين عملا از قتل ناموسي دفاع كرده و حتي اين نوع جنايت را تبليغ ميكنند، اعتراض هزاران نفره مردم مريوان به اين جنايت ، بيانگر رشد آزاديخواهي و برابري طلبي و انزجار عمومي از اين قتلها بود.
روز پنجشنبه فرشته نجاتي دختر جوان ۱۸ ساله به دست پدرش به نحو فجيعي به قتل رسيد. فرشته جوان كه از ۱۴ سالگي مجبور به ازدواج اجباري شده و سپس از همسرش جدا شده و با پدر و خانواده اش زندگي ميكرد، بدنبال يك نزاع در خانواه ، به خانه عمويش ميرود و پدرش او را به منزل آورده و با وحشيانه ترين نحو او را به قتل ميرساند. اين قتل چنان فجيع و تكان دهنده بود كه مردم را متحير كرد. پدر جاني سر دخترش را از تن جدا كرده بود. اما مردم معترض و آزاديخواه امروز ۲٦ مرداد ۱۳۸۷ هزاران نفر در اعتراض به اين جنايت و عليه فرهنگ و قوانين ضد زن در جامعه به خيابان آمدند.
در مراسمي كه در مقابل بيمارستان محل نگهداري جسد فرشته و در مسير راهپيمايي به سوي روستاي كاني دينار، برپا شد، بيش از دو هزار نفر حضور داشتند. در اين برنامه كه هم اكنون نيز ادامه دارد، سخنرانيهايي متعددي شد و زنان و مردان معترض عليه قتلهاي ناموسي اين جنايت را محكوم كرده و از آزادي و حقوق انساني زنان دفاع كردند. در بخشي از اين مراسم بيانيه تعدادي از فعالين اجتماعي شهر مريوان خوانده شد و يكي از زنان فعال اين مراسم اعلام كرد:
"ما در اينجا جمع شده ايم كه جناياتي كه همه روزه به اسم ناموس اتفاق مي افتد شديدا محكوم كنيم . ما احترام خود را به فرشته نجاتي و همه قربانيان قتلهاي ناموسي اعلام ميكنيم. متاسفانه فرشته نجاتي ساكن روستاي كاني دينار دو روز قبل به ضرب چاقو توسط يكي از افراد خانواده اش به قتل رسيد. اين نوع رفتار غير انساني كه پديده اي رايج نيز هست از سوي ما محكوم است. قتل ناموسي بدليل فرهنگ و قوانين و مناسبات موجود است و سكوت و مماشات در مقابل آن به معني تمكين در برابر باز توليد توحش و بربريت است. شكي نيست كه بسياري از ما عليه اين رفتار هستيم و راه مبارزه با آن تشكل و انسجام در نهادهاي مخالف قتل ناموسي و مبارزه با اين خشونت و توحش است. بايد پرچم انسانيت و برابري طلبي را به اهتزاز در آورد. تهديد خشونت و ناامني عليه زنان و در جامعه و خانواده محكوم است. ما از اين طريق به اطلاع عمومي ميرسانيم كه بايد جامعه و مردم مترقي در مقابل اين جنايات بايستند." و....
بدنبال اين بخش از مراسم جمعيت به طرف كاني دينارحركت كرده و جاده هاي محل حركت مردم بسته شد.
هم اكنون مردم با شعار مرگ بر ارتجاع، زنده باد مساوات، زن كشي محكوم است و.... در حال راهپيمايي از مريوان به سمت كاني دينار هستند. كاني دينار روستايي در نزديك مريوان است كه قتل ناموسي درآنجا اتفاق افتاده است. مردم مدتي جاده اصلي مروان سنندج را بستند و در اعتراض به فرهنگ و قوانين ضد زن شعار ميدادند.
پلاكاردهاي متعددي در گراميداشت فرشته و عليه قتلهاي ناموسي و عليه قوانين ارتجاعي و ضد زن در دست تظاهر كنندگان است.

دانشجوي کرد به اعدام محکوم شد



حبيب الله لطيفي، دانشجوي رشته حقوق دانشگاه ايلام از سوي دادگاه انقلاب استان کردستان، در يک محاکمه ‏غير علني به دليل "جانبداري از يکي از احزاب کرد برانداز" محارب قلمداد و به اعدام محکوم شد. حکم ‏اعدام اين دانشجوي کرد روز سه شنبه به نعمت احمدي وکيل مدافع وي ابلاغ شد. اين دانشجوي بيست و شش ‏ساله که ازده ماه پيش در بازداشت بسر مي برد در حالي به اعدام محکوم شده، که علاوه بر فعاليت هاي ‏دانشجوئي، سابقه عضويت و فعاليت هاي مسالمت جويانه در سازمان ها و نهادهاي حقوق بشري در داخل ‏کشور را در کارنامه فعاليت خود دارد.‏
اين فعال دانشجوئي دانشگاه ايلام در حالي که دهمين ماه از بازداشت خود را پشت سر مي گذارد، تنها يک بار ‏محاکمه و پنجاه روز بعد در اقدامي غيرمنتظره از سوي دادگاه انقلاب، بدون آنکه اتهامات نسبت داده شده به ‏خود را در محضر دادگاه بپذيرد، به اعدام محکوم شده است. ‏
حبيب الله لطيفي اول آبان ماه سال گذشته در يکي از خيابان هاي سنندج توسط نيروهاي لباس شخصي دستگير ‏و مستقيما به بازداشتگاه اطلاعات سپاه پاسداران انتقال داده شده بود

ایران علاه بر اهدای 650 دستگاه تراکتور، 6 کارخانه شیر و بیمارستان در بوليوی می سازد



ایران، در راستای گسترش همکاری با کشورهای آمریکای لاتین، شش کارخانه تولید فرآورده های لبنی و یک بیمارستان عمومی در بولیوی می سازد. به گزارش دانمارک نیوز به نقل از ایرنا، این خبر را امروز کاردار ایران در لاپاز در گفتگو با خبرگزاری "آبی" بولیوی اعلام کرد. حجت الله سلطانی گفت: علاوه بر شش کارخانه تولید فرآورده های لبنی که با هدف تقویت امنیت غذایی در اختیار بولیوی قرار می گیرد، ایران 650 دستگاه تراکتور نیز برای بهبود وضع کشاورزی به این کشور آمریکای جنوبی اهدا می کند. سلطانی همچنین از ورود 200 دستگاه ابزار و ماشین آلات کشاورزی از ایران ظرف یک ماه آینده برای بکارگیری در کاشت و برداشت محصول سیب زمینی در بولیوی خبر داد.

جمعيت اتحاديه اروپا در حال پير شدن است


مرکز امار اتحاديه اروپا در گزارشي اعلام کرد جمعيت اتحاديه اروپا به سرعت در حال پير شدن است و هم اکنون از هر دو زن يک نفر و از هر پنج مرد يک فرد بالاي هفتاد و پنج سال تنها زندگي مي کنند. به گزارش خبرگزاري فرانسه از پاريس ، تحقيقاتي که در بيست و هفت کشور عضو اتحاديه اروپا به استثناي بلغارستان و روماني به عمل امده است نشان مي دهد به طور متوسط پنجاه و دو درصد زنان و بيست و يک درصد مردان هفتاد و پنج سال و بالاتر در سال دو هزار و پنج تنها زندگي مي کردند. بر اساس اين تحقيقات که در ميان گروههاي سني شصت و پنج تا هفتاد و چهار سال صورت گرفته است سي درصد زنان و سيزده درصد مردان تنها زندگي مي کنند. وجود اختلاف ميان زنان و مردان نشان مي دهد که زنان در مقايسه با مردان تمايل دارند مدت زمان بيشتري تنها زندگي کنند و اين بدان معناست که زنان به طور کلي پنجاه و نه درصد افراد تنهاي بالاي شصت و پنج سال را تشکيل مي دهند. در انگليس مرداني که در گروه سني هفتاد و پنج سال و بالاتر قرار دارند بيش از سي درصد افرادي را تشکيل مي دهند که تنها زندگي مي کنند. زنان بالاي هفتاد و پنج سال در المان و هلند نيز بيشترين جمعيت يعني بيش از شصت درصد افرادي را تشکيل مي دهند که به تنهايي زندگي مي کنند. به موجب اين تحقيقات در سال دو هزار و پنج زنان شصت و پنج ساله در اتحاديه اروپا انتظار داشتند به طور متوسط بيست سال ديگر زندگي کنند در حاليکه اين انتظار در مردان به هفده سال مي رسيد. اين در حالي است که اميد به زندگي و نرخ زاد و ولد نيز در سراسر اتحاديه اروپا کاهش يافته و تا سال دو هزار و پنجاه يک سوم جمعيت اين اتحاديه بالاي شصت و پنج سال سن دارند. در سال دو هزار و پنج تنها شانزده و نيم درصد ساکنان اتحاديه اروپا بالاي شصت و پنج سال سن داشتند و احتمال مي رود اين ميزان تا سال دو هزار و ده هجده درصد ، تا سال دو هزار و سي بيست و پنج درصد و تا سال دو هزار و پنجاه سي درصد رشد داشته باشد.

ضد سیگار

طرحهای ضد سیگار





ششمین طلا برای فلپس مهار نشدنی


ششمین طلا برای فلپس مهار نشدنی
Phelps is now the top Olympian of all time. Here's what it takes ...

خالکوبی سرطان زاست



متخصصان در آلمان اعلام كردند، 300 تركیب رنگی مختلف كه برای خالكوبی های رنگی استفاده می‌شوند از مواد شیمیایی سمی تشكیل شده اند و ممكن است عوارضی مانند التهاب، تحریك پوستی و حتی سرطان ایجاد كنند.
به گفته این متخصصان، هنگام خالكوبی در هر ثانیه 20 نیش سوزن وارد پوست می‌شود و بخشی از ذرات رنگ وارد جریان خون و لنف می شود و غده‌های لنفاوری منطقه خالكوبی شده را سیاه می كند.
از سوی دیگر پاك كردن خالكوبی ها نیز كه با استفاده از لیزر انجام می شود، مشكلاتی در پی دارد.
در این روش بلورهای رنگی خالكوبی، خرد و وارد دستگاه گردش خون و ایمنی بدن می شوند كه ممكن است عوارض فراوانی از جمله سرطان ایجاد كنند.
به گفته كارشناسان، خالكوبی افزون بر این عوارض خطر انتقال بیماری های عفونی خطرناك مانند هپاتیت و ایدز را نیز افزایش می دهد.

محاکمه پدر و مادر كودكی كه از گرسنگی مرد



دادگاهی در آلمان، پدر و مادر یك كودك شش ماهه آلمانی را كه به علت گرسنگی و تشنگی جان خود را از دست داد، در مرگ این كودك مقصر دانست و به زندان محكوم كرد.
به گزارش فرانس پرس، مادر این كودك كه 20 ساله است، به هفت سال زندان و پدر وی كه 21 سال دارد، به 10سال زندان محكوم شد.
والدین مجرم این كودك كه هر دو بیكار هستند، بیشتر وقتشان را به بازی های رایانه ای می گذراندند و هر كدام كار غذا دادن به كودكشان را به دیگری واگذار می كردند.
قضات اعلام كردند، این زوج صلاحیت نگهداری از كودكشان را نداشتند.
وزن كودك جانباخته، هنگام مرگ از وزن هنگام تولد وی كمتر بود.
دادگاه، مجازات هفت و نیم سال را برای مادر و مجازات دوازده سال را برای پدر این كودك درخواست كرده بود.

با صداش خيلي خاطره ها دارم. صداي خوبي داره.





مدونا پنجاه ساله مي شود
مدونا كه يكي از موفق ترين چهره ها در تاريخ پاپ است روز شنبه پنجاهمين سالگرد تولد خود را جشن مي گيرد. مدونا در سال 1977 از ميشيگان به نيويورك نقل مكان كرد و شش سال بعد به اولين موفقيت خود دست يافت. آهنگ هاليدي در جدول برترين ها به رتبه 16 صعود كرد و او يك سال بعد با آهنگ "مثل يك باكره" به صدر جدول رسيد. از آن زمان او بارها به صدر رفته است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

خانوم محترم ! شما لازم نیست واسه زنهای ایرانی دلت بسوزه



خميني هم آدمتان نكرد. شما طالبان را لازم داشتيد
اسم و قيافه اش به ايراني ها ميزد. و مثل اكثر مردان ايراني موهايش ريخته بود. و بغل هاي موها را باقي داشت. به سوئدي از او پرسيدم كجايي است ، گفت كه افغان است و هشت سال است كه به سوئد آمده .شروع كرديم به فارسي حرف زدن. گفت كه دندانپزشك است و نتوانسته است مدركش را اينجا مورد تاييد برساند. برايم عجيب آمد. معمولا ميشود و فقط يكي دو سالي اضافه بايد درس همراه با كار عملي بگذرانند. گفت كه چند نفر تقلب كرده اند و ميترسند كه من هم مداركم جعلي باشد. گفتم ولي امتخان عملي و تئوري ميگيرند . دنبالش را نگرفت و من هم دنبالش را نگرفتم. از او پرسيدم : ولايت چه خبر ؟گفت : خانم نميدانيد. جهنم شده است. ناامني ، بدبختي . گفتم : آره ، زياد شنيده ام. گفت : فلان فلان شده اين آمريكا . آتش به خانمان ما زد. گفتم : تازه الان هم كه خطر بازگشت طالبان زياد شده .گفت : اگر برگردند كه خوب است .فكر كردم اشتباه شنيده ام . گفتم : خوب نه. منظورت اين است كه اينقدر بدبختي زياد است كه طالبان از آنها بهتر است ؟گفت : نه خانم ، مگر طالبان چه كرد ؟ امنيتي كه در زمان طالبان داشتيم هيچ وقت نداشتيم. اي بابا.. اين ديگه كيه ؟گفتم : يعني طالبان خوب بود ؟ اين بلايي كه به سر افغان ها آوردند. مردم همه آواره ي دنيا شدند. به همان دولت فكسني ايران هم پناه آوردند. اصلا تو خودت اگر طالبان خوب بود چرا اينجايي ؟گفت : من از دست روسها در رفتم.ـ اما هشت سال پيش كه روسها نبودند. ـ پاكستان بوديم. طول كشيد در راه بوديم. ـ خوب وقتي طالبان آمد چرا برنگشتي ؟ ـ آخه پول را داده بوديم دست قاچاقچي .ـ اين همه كشتار كه طالبان كرد ؟ـ تبليغاته خانم ، باور نكنيد .ـ اين همه تبعيض . زنها را بسته بندي كردند و حتي آنطور هم نميشد بروند توي خيابان .تو راضي بودي اينطور با زنت رفتار كنند ؟ـ اگر زن بيرون ميرفت اين كار را ميكردند. زن ما خانه مي ماند. ـ دختر چي ؟ دختر نداري ؟ـ دارم ، خانه ميمانه خوب.چه كار دارد بيرون برود ؟ گفتم : آخه چرا بايد خانه بمانند. انسان بايد در جامعه فعال باشه. طالبان به زن و مرد رحم نكرد. تو كه هشت سال در كشور دمكراتيك زندگي ميكني چطور ميتواني بگويي كه طالبان بد نبود ؟ تازه تو خودت اصلا از كجا ميداني طالبان خوب بود وقتي خودت زمان حكمراني آنها در كشور نبودي ؟ و اگر اينقدر فكر ميكني طالبان خوب بود چرا برنگشتي ؟ مرگ و بدبختي براي مردم ديگر خوب بود ؟ـ شما شايعات را باور ميكنيد. طالبان اهل كتاب بود. ـ . بابا هزار سال پيش كه نبود . گرفتار شديم ها . اصلا باورم نميشه به كسي مجبور باشم دليل بدهم براي قصابي و ظلم طالبان. عكس ها هست ، فيلم هست. ورزشگاهي كه قتلگاه شده بود و مردم را سر مي بريدند زنان بدبختي كه سنگسار ميشدند.. زناني كه حتي دكتر نميتوانستند بروند چرا كه دكتر زن نميتوانست كار كند و دكتر مرد نميتوانست آنها را ببيند. تو اينها را شايعه ميداني يا قبول داري ؟ ـ ها ، خوب اونا كه بود. ولي لابد كاري كرده بودند ديگه . بيخود كه نميكشتند. اون زنا هم خانم با مرد غربيه رفته بودند. بي خودي كه نيست. قانون هست. ـ اااااااااااااااااااااي ي ي ي ي ي ي بـــــــــــــــــــــا بــــــــــــــــــــا ، من اصلا به شما چي بگم آخه. كارتان تمام شد ، بهتر است برويد .ـ خانم شما شايعات را زياد گوش ميكنيد. شما خودتان خانم خوبي به نظر مياييد . انگار مسلمان نيستيد. چون حجاب نداريد . ولي خوب ايراني ها زياد حيا ندارند. شما هم حيا نداريد. مرد داريد ؟ مردتان تقصير دارد كه اينطور بيرون مي رويد. شما تقصير نداريد. عصباني شدم و گفتم : نه به جان شما. من مسلمان زاده بودم ولي گفتم گور باباي اسلام. الان هم كافر هستم. خيلي هم كيفش بيشتر است. مرد هم لازم ندارم كه به من بگويد چه كنم و چه نكنم. نگاهي به من كرد و زير لب چيزي گفت كه نشنيدم . وقتي ديد دارم نگاهش ميكنم گفت : خميني هم آدمتان نكرد. شما طالبان را لازم داشتيد. گفتم : اگر اينجا بماني پليس خبر ميكنم. اين كار را جدا ميكنم. و مطمئن هستم كه در مداركت نگفته اي كه از طالبان طرفداري ميكني چون وقتي كه طالبان روي كار بود اينجا پناهندگي گرفتي. برو ، فقط برو . من با كسي كه از جلاد ها دفاع كند و كشتار آدمها را توجيه كند حرفي نميتوانم بزنم. براي داشتن يك ديالوگ ، يك سري ظوابط لازم است. يكي از آنها باور به انسانيت است. من ابدا در شما اين باور را نميبينم. بحث تمام. برو...
تنم ميلرزيد و ايستادم تا رفت ، به سمت اتاق استراحت رفتم و با دستان لرزان فنجاني برداشتم تا قهوه بريزم. فنجان از دستم رها شد و به زمين خورد و چند تكه شد. ايستادم و به فنجان زل زدم و هق هق گريه امانم نداد. بلند و عصبي گريه ميكردم ، همكارانم به اتاق استراحت دويدند و پرس و جو كنان كه چه شده ؟ مگر يك فنجان هم گريه دارد. گريه امانم نميداد. يكي از همكارانم صندلي پيش كشيد و مرا نشاند و به بقيه گفت حتما اتفاقي افتاده . مسلم است كه براي فنجان كسي به اين شدت گريه نميكند. و از آنها خواست تنهايم بگذارند.
گريه امانم نميداد. چهره مريم ، فرناز ، ساقي ،امير ، پروين ، نوشين ، شادي ، آسي ، .... جلوي چشمانم رژه ميرفت. من اين امكان را داشتم كه از اين آدم بخواهم كه محل را ترك كند. اما آنها چه ؟ آنها كه هزار بار بدتر از اينها را از بازجويان و بازپرسان و زندانبانان شنيده اند و مي شنوند و مجبورند ظاهرشان را حفظ كنند. آنها كه مثل من اين حق را ندارند كه بگويند كه نميخواهند بحث را ادامه دهند. آنها كه ...
قسمت باقي مانده ي بعد از ظهر را قادر به كار نبودم. در اتاق ماندم و فنجان قهوه كه همكارم در مقابلم گذاشته بود سرد شد و من هم آرام شدم. به همكارانم نگفتم دگرگوني ام از چه بابت بود . چه ميگفتم ؟

چرا جراحان لباس سبز يا آبي مي‌پوشند؟



جراحان در قديم لباس سفيد مي‌‌پوشيدند كه رنگ پاكي است.
اما بر اساس مقاله‌اي كه در يكي از شماره‌هاي نشريه Today’s Surgical Nurse در سال 1998،در اوائل قرن بيستم يك دكتر مشهور رنگ لباسش را به سبز تغيير داد، چرا كه تصور مي‌كرد اين رنگ براي چشمان جراح راحت‌تر است.
گرچه مشكل است كه اين نظر را تاييد كرد كه لباس‌هاي سبز به اين دليل رايج شده‌‌اند، اما رنگ سبز ممكن است به خصوص از اين لحاظ مناسب باشد كه به دكترها كمك مي‌كند در اتاق عمل بهتر ببينند، زيرا رنگ متضاد يا مكمل رنگ قرمز به حساب مي‌آيد.
رنگ سبز به دو دليل به ديد بهتر پزشكان كمك مي‌كند.
اول اينكه نگاه كردن به رنگ آبي يا سبز مي تواند ديد دكتر از اشياي قرمز از جمله احشاي خون‌آلود را تقويت كند. مغز رنگ‌ها را نسبت به يكديگر تفسير مي‌كند. اگر جراح به چيزي خيره شود، كه به رنگ قرمز يا صورتي باشد، حساسيتش را نسبت به آنها از دست مي‌دهد. در واقع پيام‌هاي مربوط به رنگ قرمز در مغز محو مي‌شود، كه مي‌‌تواند باعث شود پزشك تفاوت‌هاي ظريف رنگ‌ اجزاي بدن را به درستي نبيند.
نگاه كردن گاه به گاه به چيزي سبزرنگ مي‌تواند چشم‌ها را به تغييرات در رنگ قرمز حساس‌تر كند.
دوم اينكه چنين تمركز شديد و مداومي بر روي رنگ‌هاي قرمز ممكن است باعث توهمات بينايي سبزرنگ روي سطوح سفيدرنگ شود كه حواس جراح را پرت مي‌كند. اين شبح‌هاي سبزرنگ در صورتي كه نگاه جراح از بافت‌هاي قرمز بدن به چيزي سفيد رنگ مانند پارچه‌هاي تخت يا لباس سفيد متخصص بيهوشي بيفتد، ممكن است ظاهر شوند.
يك شبح سبزرنگ از احشاي قرمز بيمار ممكن است روي پس‌زمينه سفيد ظاهر شود. جراح به هر جا كه نگاه كند، اين تصوير پريشان‌كننده مانند نقاط نوراني شناوري كه پس از فلاش زدن دوربين جلوي چشمان شما ظاهر مي‌شود، ديد او را دنبال مي‌كند.after effect illusion
اين پديده به اين علت رخ مي‌دهد كه نور سفيد حاوي همه رنگ‌هاي رنگين‌كمان از جمله سبز و قرمز است.
اما از آنجايي كه همانطور كه در بالا گفته شد، ديد جراح حساسيتش را به رنگ قرمز از دست داده است، بنابراين مغز پيام‌هاي دريافتي را به رنگ سبز تفسير مي‌كند.
اما اگر دكتر به پارچه‌هاي سبز يا آبي به جاي سفيد نگاه كند، اين اشباح سبزرنگ با رنگ سبز مخلوط مي‌شوند، و حواس او را پرت نمي‌كنند.
بنابراين به نظر مي‌رسد كه رنگ سبز براي دكترها بهترين رنگ باشد.

زن حرمت داره نخود و كيشميش نيست كه هر چه دوست داشتي داشته باشي


قوانين طلايي همسرداري براي مردان
قانون طلايي اول: بايد زني داشته باشيد كه در كارهاي
خانه كمك كند، خوب آشپزي كند، گردگيري كند....

قانون طلايي دوم: بايد زني داشته باشيد كه سرگرمتان كند،
شما را بخنداند، باعث فراموشي غصه شود...

قانون طلايي سوم: بايد زني داشته باشيد كه بتوانيد به او
اطمينان كنيد و مطمئن باشيد هيچوقت به شما دروغ
نميگويد...
قانون طلايي چهارم: بايد زني داشته باشيد كه در كنارش به
آرامش برسيد و از بودن با او لذت ببريد...

قانون طلايي پنجم: خيلي خيلي مهم است كه اين چهار زن
از وجود يكديگر بيخبر باشند!

واشنگتن پست: امکان ضبط و بررسی لپ تاپ مسافران هنگام ورود به آمریکا



گزارش واشنگتن پست، لپ تاپ، موبایل و آی پاد، کتاب و بقیه وسایل مسافران در هنگام ورود به آمریکا، می توانند ضبط، برای مدت نامعلومی نگهداری و محتویات آنها به طور کامل بررسی شود.بنابر این گزارش، مسوولین می توانند محتویات لپ تاپ و دیگر وسایل الکترونیکی را در اختیار شرکتهای خصوصی و غیر خصوصی دیگر به قصد ترجمه، رمز گشایی و دلایل دیگر نیز قرار دهند.شایان ذکر است، طبق این قانون که اخیرا توسط دپارتمان امنیت ملی آمریکا (DHS) فاش شده است، لزومی به مشکوک بودن یا رفتار حساسیت برانگیز داشتن مسافر مربوطه نیست. همچنین این قانون در مورد همه مسافران وارد شونده به آمریکا صادق است و شامل سیتیزن های آمریکایی نیز می گردد.

ورود مردان مجرد به سینما در روزهای تعطیل ممنوع!



سینما میلاد تهران با نصب پلاكاردی جلوی سینما اعلام كرده، از پذیرش تماشاگران مرد مجرد در روزهایی از هفته معذور است. به این سینما كه در میدان شهدای تهران قرار دارد، بر این پلاكارد نوشته است: قابل توجه تماشاگران محترم، سینما در روزهای پنجشنبه، جمعه و شنبه و روزهای تعطیل از پذیرفتن آقایان مجرد جداً معذور است. البته مسوولا‌ن سینما توضیحی در باره علت این ممنوعیت ارائه نكرده اند.

اقا من نصفشو میگیرم 1 ساعتم اضافه وامیستم.



صد و پنجاه دلار براي دو ساعت روسري سر كردن
ديروز خانه ي دوستي بودم كه پدرش به تازگي از شركت آلومينيوم المهدي بندرعباس بازنشست شده است، خاطرات بسيار جالبي تعريف مي كرد از وضع موجود در اين شركت ِ سرمايه دار.
از قرار معلوم چندي پيش اين شركت دستگاهي را از روسيه خريداري مي كند، شركت روسي هم بر طبق وظيفه اي كه داشته يك تكنسين را جهت ِ آموزش نحوه ي كار با دستگاه به بندرعباس مي فرستد؛ تا اين جا مورد خاصي به چشم نمي خورد.
نكته ي جالب اين كه شركت روسي يك زن ِ ميانسال را جهت آموزش به بندرعباس اعزام مي كند، مسئولان ِ شركت ِ المهدي از اين زن ِ روسي درخواست مي كنند كه در كلاس هاي آموزشي با پوشش اسلامي حاضر شود اما اين خانم زير بار نمي رود و وقتي كه اصرار بيش از حد مسئولين شركت المهدي را مي بيند به نشانه ي اعتراض شركت را ترك مي كند.
مسئولين ِ شركت كه هزينه ي گزافي بابت خريد اين دستگاه داده بودند عاقبت چاره اي انديشيدند كه نقل آن خالي از لطف نيست.
به اين خانم پيشنهاد داده مي شود كه در هر جلسه ي آموزشي كه حداكثر دو ساعت بوده فقط يك روسري بر سر كند و در عوضش در هر جلسه 150 دلار بگيرد! از قرار معلوم خانم روسي نيز در برابر اين مبلغ سر تعظيم فرود آورده و با روسري در سر كلاس هاي آموزشي حاضر مي گردد.

دانشگاه آكسفورد اعلاميه جعلي بودن مدرك علي كردان وزير كشور ايران را بر روي سايت خود قرار داد






دانشگاه آكسفورد اعلاميه جعلي بودن مدرك علي كردان
وزير كشور ايران را بر روي سايت خود قرار داد
آكسفورد اعلاميه اش را امروز بر روي سايت خود گذاشت. اين اعلاميه دقيقا عين نمابري است كه براي الف ارسال شده است. در اين اعلاميه تصريح شده است كه هيچ گونه سابقه اي از علي كردان در دانشگاه آكسفورد وجود ندارد و مدركي كه منتشر شده است، مدرك جعلي مي باشد. همچنين هيچ كدام از اساتيدي كه مدرك را امضاء كرده اند در زمينه حقوق كار نمي كرده اند و حق امضاي مدارك را نداشته اند.
لينك سايت دانشگاه آكسفورد و اعلاميه عدم تاييد مدرك علي كردان , وزير كشور
http://www.ox.ac.uk/media/news_stories/2008/080815.html
ترجمه :
اعلاميه: آقاي علي كردان15 آگوست 2008مداركي كه در اختيار عموم قرار گرفته شده، مدارك اصل دانشگاه آكسفورد براي يك رتبه نيست.نام اساتيد در زير مدرك،مربوط به افرادي است كه همگي در مراتبي، داراي پست هايي در دانشگاه آكسفورد بوده اند. به هر حال هيچ كدام از آنها، در رشته ي حقوق كار نكردند، و هيچ يك از آنها از امضا كنندگان هيچ يك از مدارك داشنگاهي آكسفورد ، نخواهند بود.داشنگاه آكسفورد هيچ سابقه اي از آقاي علي كردان ندارد كه نشان دهد ايشان يك دكترا ي افتخاري و يا هيچ مدرك ديگري از اين داشنگاه دارد.




Statement: Mr Ali Kordan


15 Aug 08

The University of Oxford has no record of Mr Ali Kordan receiving an honorary doctorate or any other degree from the University.
The document that has been made public is not a genuine University of Oxford degree certificate.
The names of the professors at the bottom of the document are people who have all at some stage held posts at the University of Oxford. However, none of them has worked in the field of Law, and none of them would have been a signatory of any University of Oxford degree certificate.

پرتقال، دشمني بر عليه سرطان




از نظر شيميايي پرتقال را منبع غني ويتامينC مي دانند و جالب آنكه پوست آن در بسياري موارد حتي مغذي تر از پرتقال است. كارشناسان مؤسسه ملي سرطان آمريكا معتقدند موارد سرطان معده در آمريكا تقريباً كم است، زيرا در تمام ماه هاي سال پرتقال و مركبات در دسترس همه قرار دارد و بيشتر مردم آنها را مصرف مي كنند. ويتامينC يكي از عوامل مهم مهاركننده سرطان است به طوري كه اين ويتامين را دشمن نيرومندي بر عليه يكي از عوامل شناخته شده سرطان زا يعني نيتروزامين ها(Nitrosamies) مي شناسند.
مصرف زياد پرتقال علاوه بر پيشگيري از سرطان معده ، در پيشگيري از انواع ديگر سرطانها نيز مؤثر است. از جمله سرطان مري در اشخاصي كه زياد پرتقال مي خورند، 50 درصد كمتر از اشخاصي است كه آن را كمتر مصرف مي كنند و يا اصلاً نمي خورند. همچنين ميزان ابتلا به سرطان لوزالمعده در مصرف كنندگان پرتقال در پايين ترين حد قرار دارد.
محققان دريافته اند كه پرتقال و ساير مركبات در پايين آوردن كلسترول خون نيز مؤثرند و اين خاصيت مديون وجود پكتين(Pectin) يا ماده اليافي پوست و ورقه هاي نازك مابين پره هاي پرتقال است. در مواردي كه هدف كاهش كلسترول و تأمين سلامت شريان ها باشد، براي استفاده از حداكثر نيروي درماني پرتقال، توصيه مي شود كه پرتقال را با لايه سفيد رنگ زير پوست و لايه هاي نازك داخل پرتقال كه حاوي پكتين هستند مصرف كنيد.
پيشگيري از عفونت هاي ويروسي از خواص ديگر پرتقال است كه در عصاره آن وجود دارد. دانشمندان اين خاصيت را فقط به دليل ويتامينC موجود در آن نمي دانند، بلكه معتقدند كه ممكن است يك تركيب ناشناخته ضد ويروسي نيز در عصاره پرتقال موجود باشد.
لازم است بدانيد كه يك ليوان آب پرتقال داراي 120 ميلي گرم ويتامين Cيعني دوبرابر مقدار توصيه شده در روز است و علاوه بر آن داراي مقاديري كلسيم، پتاسيم، نياسين و اسيد فوليك است. آب پرتقال سرشار از الياف (فيبر) است، به ويژه اگر با (Pulpe) يا گوشت ميوه مصرف شود. آب پرتقال هر اندازه كه سردتر باشد و در يخچال نگهداري شود ويتامين Cآن بيشتر حفظ خواهد شد.
تركيب شيميايي پرتقال
از تجزيه قسمت خوراكي 100 گرم پرتقال علاوه بر آب، مواد زير به دست مي آيد:
75 واحد بين المللي
ويتامينA
25 ميلي گرم
يتامينB
50 ميلي گرم
يتامينB
05/ تا 5/1 گرم
پروتئين
5/5 تا 7/9 گرم
موادقندي
2/0 گرم
سلولز
اينوريتول، پكتين، ليگنين، هورمون هاي نمو، اسانس ها، آنزيم هاي پروكسيداز، موادمعدني شامل: سديم 3 ميلي گرم، منيزيوم 12 ميلي گرم، فسفر22 ميلي گرم، گوگرد10 ميلي گرم، كلر3 ميلي گرم، پتاسيم 187 ميلي گرم، كلسيم 43 ميلي گرم، منگنز05/0 ميلي گرم، مس 04/0 ميلي گرم و روي 17/0 ميلي گرم.
آب پرتقال صحيح چگونه به دست مي آيد؟
پرتقال را پوست كنده، البته مانند پوست كندن يك سيب، يعني پوست دوم سفيد رنگ روي آن بماند و بعد به قطعات كوچك ببريد و در ماشين آب ميوه گيري بيندازيد، درست مثل زماني كه مي خواهيد آب هويج بگيريد. آب پرتقال شما بايد شيري رنگ باشد و نه كاملاً نارنجي ( از ديدگاه طب نتروپت و درمان هاي طبيعي).
فشار خون بالا و نوشيدن آب پرتقال
افرادي كه فشار خونشان بالاست و براي كنترل آن دارو مصرف مي كنند، به احتمال زياد به دليل استفاده از داروهاي ضد فشار خون و يا به دليل بالابودن سديم در بدنشان، پتاسيم آنها از حد طبيعي(5-5/3) پائين تر آمده و مشكلاتي در وضع سلامت آن به وجود مي آورد. اين بيماران بايد به طور مرتب پتاسيم خونشان را مورد آزمايش قرارداده و كاملاً زير نظر باشند.
البته درمان كمبود پتاسيم به طور مصنوعي امكان پذير است و با تجويز پزشك صورت مي گيرد، ولي اين بيماران بايد هميشه در تغذيه روزانه خود از موادغذايي حاوي پتاسيم بالا استفاده كنند. آب پرتقال سرشار از پتاسيم است و در يك ليوان بزرگ آب پرتقال حدود 350 ميلي گرم پتاسيم وجود دارد.
ميوه هاي زرد مانند موز- انواع مركبات- زردآلو- هلو- انگور- خرما و طالبي نيز داراي پتاسيم فراوان هستند، ولي چون آب پرتقال كالري كمتري دارد مناسب تر است، زيرا مواد خوراكي كه كالري زياد توليد مي كنند براي مبتلايان به فشار خون مناسب نيستند.
توصيه هايي درباره مصرف پرتقال
1- آب پرتقال با مزه شيرين متمايل به ترش، سرشار از انواع ويتامين ها مي باشد، مخصوصاً از نظر مقدار ويتامينC بسيار غني است؛ بنابراين توصيه مي شود به منظور تأمين ويتامينC و ايجاد نيرو و مقاومت در مقابل انواع بيماري ها، در طول 24 ساعت به ميزان يك تا دو ليوان از آب پرتقال بنوشيد.
هر 28 گرم پرتقال حاوي 11 كيلوكالري ارزش انرژي زايي است.
2- آب پرتقال به علت دارابودن پروتئين و كلسيم قابل جذب و نيز قند كافي، يك ماده مغذي و مقوي محسوب مي شود كه مي توان به منظور تقويت عمومي بدن از آن استفاده نمود.
3- وجود هورمون هاي نمو، كلسيم، فسفر، آهن، ويتامينA و ويتامين C در پرتقال، شرايط لازم را براي رشد ونمو استخوان ها و عاج سازي به منظور استحكام دندان ها فراهم مي كند؛ براي تقويت و رشد اطفال و نيز تأمين موادلازم بدن، مصرف آن به زنان باردار و
شيرده توصيه مي شود.
4- مصرف پرتقال به دليل اين كه حاوي موادمعدني كافي به ويژه پتاسيم است، منجر به افزايش حجم ادرار در طول شبانه روز مي شود و از اين طريق سموم بدن دفع مي گردد؛ در نتيجه انسان را با نشاط مي سازد.
لازم به ذكر است آن عده از بيماران آسمي، رماتيسمي و پوستي كه روزانه مقداري تركيبات كورتون مصرف مي كنند براي جلوگيري از خيز و عوارض ديگر، پيوسته بايد مقداري پتاسيم مصرف كنند كه البته طبيعي ترين راه، مصرف پرتقال است.
5- در فصولي كه پرتقال فراوان است، بهترين و طبيعي ترين راه مبارزه با يبوست خوردن روزانه يك تا دو ليوان آب پرتقال است.
6- قبل از اين كه پرتقال كاملاً رسيده شود، با فشردن قسمت خارجي پوست پرتقال تازه، اسانس پرتقال به رنگ زرد و بوي معطر و طعم ملايم جدا مي شود كه از آن در تهيه ادكلن، محلول هاي زيبايي و معطر كردن شربت هاي طبي استفاده مي نمايند.
7- اسانس پرتقال خاصيت ضدعفوي كنندگي دارد؛ بنابراين در تهيه پمادهاي ضدعفوني كننده به كار مي رود.
8- پرتقال بهترين محرك براي افزايش اشتها است؛ به همين دليل سعي كنيد آن را قبل از غذا ميل كنيد نه بعد از آن.

دانشمندان مدتها پس از كلنجار با بيماري سرماخوردگي بالاخره داروي معالجه اين بيماري را كشف كردند.


قرص درمان سرماخوردگي توليد شد
دانشمندان مدتها پس از كلنجار با بيماري سرماخوردگي بالاخره داروي معالجه اين بيماري را كشف كردند.پژوهشگران مي‌گويند؛ اگر سرما خورده‌ايد، حالا مي‌توانيد با خوردن يك قرص به راحتي از اين بيماري خلاص شويد.دانشمندان از مدتها پيش در تلاش براي پيدا كردن راه‌هايي براي درمان سرماخوردگي معمولي بوده‌اند. در حال حاضر يك تيم بين‌المللي از دانشمندان موفق به توليد داروي جديدي شده‌اند كه ادعا مي‌كنند اين دارو عليه ميكروبهاي عامل بروز نيمي از سرماخوردگي‌ها در افراد بالغ و تقريبا در تمام انواع سرماخوردگي‌ها مربوط به كودكان به طور موثر و مفيد عمل مي‌كند.به گفته پژوهشگران در انگليس، اين قرص نابود كننده سرماخوردگي BTA798 نام دارد كه براي از بين بردن هرگونه علايم سرماخوردگي در افراد سالم و نيز پيشگيري از بروز هرگونه عفونت تهديد كننده در مبتلايان به آسم يا فيبروز سيستيك مفيد و قابل استفاده است.بيماري فيبروز سيستيك نوعي بيماري ژنتيكي است كه انتقال يونها از غشاء سلولي در آن مختل و باعث ترشحات غليظ در ريه‌ها مي‌شود.در واقع اين دارو با مختل كردن عامل مولد سرماخوردگي HRV‌ عمل مي‌كند؛ به طوري كه مانع از شكستن آنها در داخل سلولهاي بدن و در نتيجه بروز عفونت مي‌شود. در حالتهاي قوي‌تر اين دارو هم چنين مي‌تواند شيوع و گسترش هر نوع عفونت را در بدن متوقف كند.در بررسي‌هاي آزمايشگاهي، اين دارو مقادير زيادي از ويروسهاي سرماخوردگي را ظرف دو ساعت از بين برد و همچنين آزمايش داروي جديد روي داوطلبان انگليسي براي تشخيص توان احتمالي آن در پيشگيري از ابتلا به سرماخوردگي آغاز شده است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه

پرسپولیس سرور استقلاله یا حزب الله سرور اسرائیله؟!



روز گذشته جشن دومین سالگرد حزب الله بر اسرائیل سالن بزرگ وزارت کشور برگزار شد.
این مراسم بیش از آن که در خور جشن پیروزی حزب الله باشد ، شوی بی نظمی و بی تدبیری مسوولان برگزار کننده بود.
در این مراسم سالن 2500 نفری وزارت کشور مملو از جمعیت بود و اما خیل بچه مدرسه ای ها و اتوبوس های پارک شده در حوالی محل سالن حاکی از این بود که افراد با اتوبوس از مدارس ابتدایی و راهنمایی به مراسم آورده شده اند!حضور پسر بچه های 7 تا 12 ساله از مدارس ابتدایی و صدها دانش اموز مدارس راهنمایی باعث بروز بی نظمی فراوان در مراسم شده بود به نحوی که تقریباً از آغاز تا پایان جشن پیروزی حزب الله حاضران در سالن در دو گروه پراکنده به تشویق دو تیم پرسپولیس و استقلال مشغول بودند!
شعارهای جالبی در این جشن مطرح می شد که از آن جمله می توان به شعار های "پرسپولیس هورا- استقلال سوراخ" و" استقلال سروره پرسپولیسه" اشاره کرد!

شیرهای بی خورشید شبانه از سر در مجلس پایین کشیده شدند



دو شیر که در سالگرد مشروطیت بر سر در مجلس قرار گرفته بودند دوشنبه شب پایین کشیده شدند.
سخنگوی هیات رییسه مجلس شورای اسلامی در این باره گفت: گویا ناطق نوری که کارپرداز خدمات است و این گونه امور به برایشان برمی گردد ابتدا تصمیم گرفته است این شیرها بر سردر مجلس قرار بگیرد و بعد هم خود او تصمیم به برداشتن آنها گرفته است.
محسن کوهکن تاکید کرد: هیات رییسه درباره همه امور جزیی تصمیم گیری نمی کند و ما هم از علت گذاشتن و برداشتن این شیرها اطلاع نداریم.
گفتنی است روز 5 شنبه گذشته دو شیر که نماد مشروطیت هستند بعد از 30 سال در سکوت خبری بر سردر مجلس قرار داده شد که تنها بعد از 4 روز به دلایل نامعلومی و شبانگاه این شیرها پایین کشیده شده است.این شیرها در جریان انقلاب از سر در مجلس پایین کشیده شدند و در چهار روز اخیر نیز که به سر جایشان برگشته بودند، اثری از خورشیدی که بر پشت شان قرار داشت ، نبود.

ايران 100 ميليون دلار برای بازسازی يک جاده در جنوب لبنان ميپردازد



بنا به نوشته سايت iloubnan.info ،در پی توافق ميان شورای توسعه و بازسازی (لبنان) و مقامات ايران ، اين کشور در باز سازی يک جاده 80 کيلومتری در جنوب لبنان شرکت ميکند. اين جاده از 19 شهر و دهکده در "ناکورا" و "مارجايون" ميگذرد. ايران بايد 100 ميليون دلار بابت تعمير اين جاده بپردازد. هدف از کمک ايران کاستن اثرات جنگ ژوئيه 2006 (جنگ 33 روزه حزب الئه و اسرائيل) ميباشد. ايران همچنين قرار است سيستم برق رسانی آسيب ديده روستاهها را نير تعمير کند.

مصاحبه مطبوعاتی، اعلام آمادگی جنگی



به وزیر دفاع که مربوط نیست، اما از رهبر و فرمانده کل قوا باید پرسید: بجای گندم و برنج و چای و شکر و میوه و سیب زمینی و پیاز... با پول نفت اینهائی تولید شد که وزیر دفاع گفت؟ قرار است با خوردن اینها آن 14 میلیونی که زیر خط فقر رفته اند از مرگ نجات یابند؟ و یا با همین تولیدات و رجز خوانی ها آخرین نفسشان هم گرفته خواهد شد؟
به وزیر دفاع هم می توان گفت: اینهائی که بر شمردید نه برای مردم نان و آب و برق و گاز می شود و نه برای امریکا ترس و دلهره! البته وحشت مردم از رفتن به سوی جنگ را موجب می شود!

سردار سرتیپ مصطفی محمدنجار وزیر دفاع کابینه احمدی نژاد، روز گذشته در یک کنفرانس خبری بمناسبت هفته دولت، شرحی از تولیدات نظامی در جمهوری اسلامی و آماگی جنگی داد. از آنجا که زبان فرماندهان سپاه، زبانی است که معلوم نیست خودشان هم آن را می فهمند یا نه؟ از دل این مصاحبه مشروح، نکات خبری آن را بیرون کشیده و به زبانی که مردم بفهمند برگردانده و منتشر می کنیم. سردار نجارگفت:
تولیدات نظامی به مرحله انبوه رسیده است. در بخش دفاع هوایی، موشک دوش‌پرتاب، سامانه‌های کنترل آتش و کشف رادار، موشک‌های ارتفاع متوسط تولید کرده ایم. ظرفیت گلوله‌های ضدهوایی و سامانه‌های ضد موشک کروز را افزایش داده ایم. همچنین در بخش موشکی انواع راکت با بردهای مختلف، موشک‌های دوربرد زمین به زمین، موشک هدایت شونده‌ لیزری، موشک حمل ماهواره و انواع ضد زره را تولید کرده ایم که ادامه دارد.
در بخش دریایی، سونار کف‌خواب، لندینگ(هیچکدام را نتوانستیم بفهمیم چیست!)، کرافت، انواع شناورهای سطحی و زیرسطحی، ناوچه‌های موشک‌انداز، ناوشکن و سامانه‌ی کروز دریایی طراحی و تولید کرده ایم.
در بخش زمینی نیز خودروهای تاکتیکی یک چهارم و سه چهارم تن، بمب هدایت ‌شونده، انواع مهمات، از جمله ضدهوایی، توپخانه‌ای و دریایی با کالیبرهای مختلف تولید کرده ایم. البته مهمات هوشمند، کلاه و جلیقه‌های ضدگلوله، انواع مسلسل و سلاح‌های انفرادی، تک تیرانداز، توپخانه‌ای و زرهی و هم‌چنین نارنجک‌انداز اتوماتیک را هم ساخته ایم.
در بخش‌های هوایی و رادار و جنگال (نتوانستیم بفهمیم چیست!) انواع پهتاد(نفهمیدم چیست!)، توپ‌های هوایی، بالگرد، هواپیماهای ایران 140، تولید هواپیماهای جنگنده و ملخ کامپوزیت برای بالگرد(نفهمیدم چیست!)، رادار بدون انتشار، ردیاب الکترواپتیکی، رادار کشف کروز، رادار موج میلی‌متری ساخته ایم. ضمنا در تولید بی‌سیم‌های مختلف نیز به تولید انبوه رسیده ایم.
) به وزیر دفاع که مربوط نیست، اما از رهبر و فرمانده کل قوا باید پرسید: بجای گندم و برنج و چای و شکر و میوه و سیب زمینی و پیاز... اینها را تولید کردید؟ قرار است با خوردن اینها آن 14 میلیونی که زیر خط فقر رفته اند از مرگ نجات یابند؟ و یا با همین تولیدات و رجز خوانی ها آخرین نفسشان هم گرفته خواهد شد؟
به وزیر دفاع هم می توان گفت: اینهائی که بر شمردید نه برای مردم نان و آب و برق و گاز می شود و نه برای امریکا ترس و دلهره! البته وحشت مردم از رفتن به سوی جنگ را موجب می شود!)

یعنی، روزه گوشت سفید و قرمز آغاز قیمت های رمضان



رمضان در پیش است و افزایش رمضانی قیمت ها شروع شد. گوشت گوسفند به کیلوئی 8500 تا 9000 تومان و گوشت گاو و گوساله به کیلوئی 9 هزار تا 10 هزار تومان رسیده است. یعنی در استقبال از ماه رمضان قیمت گوشت 15 تا 20 درصد افزایش یافته است.
گوشت مرغ نیز طی دو هفته 2/1 و 4/8 درصد افزایش قیمت پیدا کرده است.
فعلا متوسط قیمت هر کیلو گوشت مرغ تازه کشتار روز در میادین و بازارهای محلی شهرداری تهران 2450 تومان است در حالی که این نرخ در فروشگاه های مناطق مختلف تهران بین 2790 تا بیش از 3000 تومان متغییر است و تا رسیدن رمضان باید منتظر افزایش بازهم بیشتر آن بود و این یعنی روزه همیشگی گوشت سفید و قرمز برای اکثریت مردمی که همیشه برایشان رمضان است!

۱۳۸۷ مرداد ۶, یکشنبه

سخنرانی چاپلوسانه سردار ذوالقدر


هیچکس در ایرانفهم و شعور ندارد، جز رهبر!
مطابق سخنان سرتیپ ذوالقدر، هیچکس در ایران نه شعور دارد، نه عقل، نه سواد، نه دانش، نه بینش، نه فهم سیاسی، نه فهم نظامی، نه فهم اتمی و نه.... همه اینها در وجود همان یک تنی جمع است که سردار ذوالقدر با این سخنان امیدوار است یک درجه به او داده و این بار با درجه سرلشکری سپاه به کمین قدرت و فرصت نمایش خونین آن بنشیند!

سردار محمدباقر ذوالقدر، قائم مقام اسبق فرمانده کل سپاه که به کابینه احمدی نژاد پیوست و پس از مدتی برکنار شد و دوباره لباس سپاهی پوشیده و این بار به ستاد مشترک نیروهای مسلح رفت و شد مسئول بسیج در این ستاد، در دهمین همایش گروه‌های علمی بسیج اساتید کشور (!؟) در یک چاپلوسی حساب شده، طی سخنانی گفت:
تعریفی که مقام معظم رهبری از بسیج ارائه داده‌اند، با تعریف بسته‌ و محدودی که ما داریم متفاوت است. یکی از وظایف بسیج، پرچمداری مطالبات رهبری و ترویج گفتمان‌هایی است که ایشان در جامعه ایجاد می‌کنند. رهبری در کشور ما جایگاه ممتازی دارد. حساس‌ترین، مبرم‌ترین و مهم‌ترین مباحث از طرف ایشان مطرح می‌شوند و امنیت، استقلال و کفایت کشور وابسته به آن‌هاست .
اگر همه برای پیاده شدن و به اجرا درآمدن بیانات مقام معظم رهبری در زمینه فرهنگ تلاش می‌کردند، امروز به لحاظ فرهنگی در جایگاهی که اکنون در آن قرار داریم نبودیم.
ایشان بازگشت به اصول اولیه انقلاب و اسلام، پرهیز از الگوپذیری و اقتباس کورکورانه از دیگران را مهم دانستند و به نفی اصلاحات آمریکایی که برخی در تلاش بودند تا آن اصلاحات دروغین را به جامعه وارد کنند پرداختند.
پژوهش، علم و فناوری از شکوهمندترین سخنان مقام معظم رهبری است. ایشان مفاهیمی را در این حوزه مطرح کردند که در آن شرایط زمانی هیچ کس به آن‌ توجه نمی‌کرد.
دو مفهوم دیگر مورد نظر رهبری که با بی‌مهری و کم توجهی مواجه شده است، یکی موضوع اسلامی کردن دانشگاه‌ها و دیگری مناسبات آموزشی، تربیتی و تحول در نظام درسی و پژوهشی حوزه‌های علمیه است.
مفهوم عدالت و رفع تبعیض نیز از طرف ایشان بیان شد، اما متاسفانه در هیاهوهای سیاسی اوایل مجلس ششم از یاد رفت و ایشان هم ‌اکنون خواستار مشارکت مردم در اداره کشور هستند.

احمد باطبي: طناب دار ۴۵ دقيقه روي گردنم بود

نام احمد باطبي براي همه آشناست. دانشجوي معترض و مبارزي كه در جريان ناآرامي‌هاي دانشجوئي ۱۸ تير سال ۱۳۷۸، پس از چاپ عكسش برجلد مجله بريتانيايي اكونوميست، دستگير و به اعدام محكوم شد. كمتر كسي هم هست كه نداند احمد، يك‌ماه ‌پيش پس از تحمل ۹ سال زندان موفق شد ابتدا به عراق بگريزد و بعد از راه اتريش، به ايالات متحده آمريكا مهاجرت كند. در اين چند هفته باطبي طرف توجه رسانه‌ها و مطبوعات غربي بوده و در گفت و گوهاي مختلف، ضمن تشريح آن‌چه در اين ۹ سال بر سر او آمده، اعلام كرده كه قصد دارد در خارج از ايران هم به فعاليت‌هاي خود براي پيشبرد موازين حقوق بشر و دفاع از جنبش دانشجويي در ايران ادامه دهد. باطبي كه عكاس و فيلم‌ساز حرفه‌اي هم هست، پس از ورودش به آمريكا احساس خود را از آن‌چه‌ بر او در اين ۹ سال گذشت با عكسي از دست خود در برابر كنگره امريكا به‌عنوان «دست‌هايت ديگر به من نمي‌رسد» منعكس كرد.پاي صحبت احمد باطبي نشستم.‌ از او خواستم كه يك‌بار ديگر خاطره آنروز، ۱۸ تير را از زبان خود، براي ما زنده كند.

در آن چند روز، اتفاقات خيلي سريع رخ داد به حدي كه شايد ثبت همه چيز در ذهن من و خيلي‌هاي ديگر به طور كامل ميسر نشد. چون جمعيت زياد بود و اتفاقات پياپي مي‌افتاد، اما فرايند كلي كه همه دانشجويان در آن درگير بودند، اعتراض جمعي و چگونگي سازماندهي اين اعتراض بود.
حضور دانشجويان در خود دانشگاه بسيار مهم بود. تحليل خود دانشجويان اين بود كه اين حضور باعث مي‌شد كه بين اعتراض دانشجويي و اعتراض خياباني، تفكيك ايجاد شود و حاكميت نتواند اين دو را با هم ادغام كند و بخشي از عواقب‌ سوءاستفاده‌اي را كه از اعتراضات خياباني مردم كرده بود، به گردن جنبش دانشجويي بيندازد.
بيرون دانشگاه درگيري بود، تيراندازي مي شد. ما هم به زخمي ها كمك مي‌كرديم و آن‌ها را به داخل دانشگاه مي‌آورديم.
من هم‌ به خاطر جثه درشتي كه داشتم و تاحدي از نظر جسماني قوي‌تر بودم، مي‌توانستم دو نفر را هم‌زمان ‌‌كول بگيرم و با خود به محوطه دانشگاه ببرم.
با دوستان‌مان براي كمك به زخمي‌ها بيرون رفتيم. يك گلوله به ديوار خورد، كمانه كرد و به يكي از دوستان‌مان اصابت كرد. من زخمش را با يك پيراهن نگاه داشتم و سعي كردم او را به داخل دانشگاه منتقل كنم و تحويل دانشجويان پزشكي كه زخمي‌ها را پانسمان مي‌كردند، بدهم.
در اين حين دانشجويان را ديدم كه هيجان‌زده از ديدن زخمي‌ها و صحنه‌هاي خون، دارند به سمت خارج از دانشگاه مي‌روند. من هم پيراهن را بالا گرفتم و خطاب به آنان گفتم كه نبايد از محوطه دانشگاه بيرون بروند‌ و در اين حالت بود كه آن عكسي كه ديده‌ايد، برداشته شد.
بعد از آن من توانستم فرار كنم و به منزل پدرم در كرج بروم. خانه پدرم شناسايي شده بود و براي دستگيري‌ام به آن‌جا هم آمدند. اما من توانستم ‌تا ميدان بهارستان فرار كنم. آن‌جا دوباره من دستگير شدم‌ و از ماجراهاي بعد از آن هم كه كم و بيش آگاهيد.
احمد باطبي به‌خاطر عكسي كه از اين صحنه گرفته شد، به اعدام محكوم شده بود
در اذهان، تظاهرات ۱۸ تير به تعطيلي روزنامه «سلام» نسبت داده مي‌شود. فكر نمي‌كنيد كه «سلام» بهانه بود و تير آخري بود كه دانشجويان را بي‌طاقت كرد؟ درخواست و هدف شما دانشجويان در آن زمان چه بود؟
در آن مقطع زماني، فضاي نيمه بازي در جامعه حاكم بود‌ و اعتراضات اجتماعي چه با منشاء سياسي و چه صنفي، انجام مي شد. دانشجويان هم قبلاً اعتراضاتي داشتند.
اما حاكميت در آن زمان به دو بخش اقتدارگرا و اصلاح طلب تقسيم شده بود. اين دو بخش با هم هم‌آوائي و همكاري چنداني نداشتند. بخش اقتدارگرا هميشه تلاش مي‌كرد ناكارآمدي ‌دولت اصلاحات را در كنترل اوضاع كشور، به خصوص در كنترل اعتراضات اجتماعي (با شيوه هاي خاص خودش) به نمايش بگذارد.
يكي از ابزارهايي كه اقتدارگرايان در اين جهت به كار مي‌گرفتند، ‌استفاده از نيروهاي شبه نظامي بود كه به اسم بسيج يا انصار حزب‌الله فعاليت مي‌كردند. آن‌ها در اين راستا طرحي داشتند به نام «اربعين». در اين طرح ،بخشي از نيروهاي بسيجي و حزب‌الهي مساجد را سازماندهي كرده بودند، براي تقابل با اعتراضات اجتماعي و به خصوص اعتراضات دانشجويي، به آن‌ها جا و مكان و امكانات مي‌دادند.
به اين ترتيب خود حاكميت وارد نمي‌شد. درگيري اين شبه نظامي‌ها با معترضين، حاد مي‌شد و دولت اصلاحات مجبور به دخالت و كنترل اين شرايط مي‌شد. به اين شكل در صورت عدم كنترل، ناكارآمدي دولت اصلاحات اثبات مي‌شد.
در آن دوره نيروي انتظامي چند مركز را در تهران در اختيار انصارحزب‌الله گذاشته بود. (يك مركز در ميدان انقلاب، مركز ديگري در اميرآباد و نزديك كوي دانشگاه). به آن‌ها امكانات داده مي‌شد، براي خريد مايحتاجشان، بودجه‌اي در اختيارشان گذاشته مي شد. چند نفر از اين نيروها شناخته شده بودند مثل ‌آقاي الله كرم و آقاي ده‌نمكي‌ كه اين‌ها را در مساجد جمع وسازماندهي مي‌كردند و به صورت يك شبكه به هم وصل مي‌كردند.
اين‌ها از سوي چه نهادي كنترل مي‌شدند؟
‌اين نيروها را چند نهاد مختلف كنترل مي‌كردند. وزارت اطلاعات به آن‌ها خط مي‌داد و استراتژي‌شان را مشخص مي‌كرد. براي مثال به آن‌ها مي‌گفتند كه در كدام حركت دانشجويي دخالت يا اعتراض بكنند يا نه. و يا اين كه در رابطه با آيت‌الله منتظري، به آن‌ها مي‌گفتند ‌كه در اين شرايط مناسب نيست كه شما حمله كنيد و يا صلاح نيست كه آسيبي به ايشان برسد. اين گونه تحليل‌هاي استراتژيك را وزارت اطلاعات مي‌داد.
نيروي انتظامي هم از آن‌ها پشتيباني نظامي مي‌كرد. به اين شكل كه وقتي جايي اعتراضي مي‌شد و اين نيروها حضور پيدا مي‌كردند، پشت سر آن‌ها نيروهاي انتظامي حضور پيدا مي‌كرد و وقتي شبه‌نظاميان نمي‌توانستند اعتراض را سركوب كنند، نيروي انتظامي وارد عمل مي شد و به شكل قانوني برخوردي را كه شايسته مي‌دانست، انجام مي‌داد.
تحليل من اين است‌ كه حكومت به دنبال فرصتي بود كه اعتراضات اجتماعي، دانشجويي و كارگري را وسيعاً سركوب كند، از اين طريق ناامني در مملكت ايجاد كند و اين خود دليلي شود براي اثبات ناتواني دولت اصلاحات در كنترل چنين وقايعي.
عكسي كه باطبي در مقابل ساختمان كنگره آمريكا گرفت و نامش را گذاشت «دست‌هايت ديگر به من نمي‌رسد»
بعد هم با استفاده از فرصت مدعي شود كه كنترل اين گونه اعتراضات بايد به او سپرده شود. حوادث كوي دانشگاه و بستن روزنامه «سلام» اين امكان را براي اقتدارگرايان ايجاد كرد. اما برخوردي بيش از حد تصور خودشان با دانشجويان شد و بعد از آن هم دامنه مسأله بيش از حد تصورشان گسترده شد.
دو طرف، آن سودي را كه مي‌خواستند از حادثه كوي دانشگاه نبردند. از يك طرف اوضاع مملكت بالاخره به شكلي كنترل شد. دولت اصلاحات هم با سياسي‌كاري ويژه خودش (حساب سود و زيان) و با اين ديد كه اگر دخالت كنند براي شان از نظرسياسي چه هزينه و يا فايده اي دارد، خودشان را دخالت ندادند.
در نهايت مناسبات درون حكومتي، سبب كنترل اوضاع شد و هزينه آن را نيز جنبش دانشجويي و مردم پرداخت كردند.
شما تا چه حد دولت اصلاحات و در رأس آن آقاي خاتمي را سرزنش مي‌كنيد؟ ‌انتظارتان از ايشان چه بود؟
انتظار شخص من، و فكر مي‌كنم ديگر دانشجويان هم از ايشان، دخالت مستقيم‌شان و حمايت از جنبش دانشجويي بود، چون جنبش دانشجويي عملاً مظلوم واقع شده بود و هم از نظر قضايي و هم امنيتي برخورد شديد‌تر از آن چه كه تصور مي‌شد، با اين جنبش شده بود.
انتظار حداقل ما از آقاي خاتمي اين بود كه از نفوذ و ظرفيتي ‌كه داشتند، استفاده مي‌كردند و اين برخوردها را تعديل مي‌كردند. اما بعدها در خاطراتي كه از دست‌اندركاران و مسوولين دولتي آن زمان منتشر شده، يا در گفت و گوهايي كه خود من با بعضي از اين افراد داشتم و هم‌چنين در اظهارات خود آقاي خاتمي؛ روشن ‌است كه آن‌ها هم محدوديت‌هايي داشته‌اند و اين‌طور نبوده كه دستشان باز باشد و بتوانند به معناي واقعي كلمه در اين ماجرا دخالت كنند.
بخش اقتدارگراي حاكميت، به واسطه بوروكراسي آلوده نظام حاكم بر ايران، امكان دخالت دولت اصلاحات را تا حد زيادي مي‌گرفت. اما با وجود اين، دولت اصلاحات اين امكان را داشت كه از ظرفيت خودش بيشتر استفاده كند، هزينه بيشتري پرداخت كند و تمايل داشته باشد كه بيشتر جلوي بخش اقتدارگراي حاكميت بايستد.‌ آقاي خاتمي نماينده منتخب مردم ايران بودند‌ با ۲۰ ميليون راي. و با اين پشتوانه، دولت‌ مي‌توانست مطالباتي داشته باشد. اما آن‌ها اين‌طور عمل نكردند.
شما قبل از ۱۸ تير هم چندبار دستگير شده بوديد. علت اين دستگيري‌ها چه بود؟
من قبل از ۱۸ تير سه بار دستگير شدم. در دوران دبيرستان (سال‌هاي۷۴ - ۱۳۷۳) با چند جريان دانشجويي آشنا شدم.
ابتداي امر با «اتحاديه اسلامي دانشجويان و دانش‌آموختگان» (تشكلي كه آقاي حشمت‌الله طبرزدي دبير كل آن بودند)، با گردانندگان روزنامه‌هاي «پيام دانشجو»، «نداي دانشجو» و «هويت خويشتن» ارتباط داشتم.
بعد به عنوان دانشجو با مرحوم فروها رابطه داشتم و رفت و آمد مي كردم و همچنين با دفتر «ايران فردا».
اين‌ها كليت ارتباطات مرا تا سال‌هاي ۱۳۷۶-۱۳۷۷ تشكيل مي‌داد. در اين سال‌ها فضاي شك و ترديدي در دانشگاه‌ها ايجاد شد و سخنراني‌هايي براي آقاي سروش و ديگر فعالين سياسي برگزار مي‌شد. اين مجموعه تاثير خودش را در جهت دادن به كارهاي من داشت.
در ۱۵ اسفند سال۱۳۷۷ در تجمعي كه دفتر تحكيم وحدت در حمايت از زندانيان سياسي مقابل دانشگاه تهران، برگزار كرده بود، من دستگير شدم. بعد از ۱۵ روز در شب عيد آزاد شدم.
در ۱۵ ارديبهشت ۱۳۷۷ بار ديگر در تجمعي از دفتر تحكيم وحدت در مقابل دانشگاه تهران، دستگير و بار ديگر بعد از ۱۵ روز آزاد شدم.
بار آخر هم در تجمع كميته دفاع از زندانيان سياسي مربوط به جبهه متحد دانشجويي، در چهارم خرداد ۱۳۷۸ در حمايت از زندانيان سياسي، همراه چند نفر ديگر دستگير شدم و يك ماه بعد (۱۲ تير) آزاد شدم. بعد از آن هم روز ۲۳ تير يك بار ديگر دستگير شدم كه اين بار ۹ سال طول كشيد.
مجازات شما بعد از ۱۸ تير اعدام بود. چه طور شد كه اعدام نشديد؟
مجازات ۴ نفر از بچه‌هايي كه آن موقع دستگير شده بودند، اعدام بود. مرحوم اكبر محمدي (كه همراه برادرشان دستگير شده بودند)، آقاي مهرداد لهراسبي (كه دو يا سه ماه پيش از زندان آزاد و چند روز پيش مجددا دستگير شدند و الان بند ۲۰۹ زندان اوين هستند)، آقاي عباس دلدار (كه يك سال قبل از من آزاد شدند) و من به اعدام محكوم شده بوديم و قرار هم بود كه ما چهار نفر اعدام شويم.
در راستاي برخوردي كه حاكميت در چند سال اخير با اعتراضات اجتماعي داشت (مثل قضاياي اسلام شهر، قزوين و مشهد)، قرار بود كه ۴ نفر را در چهارگوشه شهر اعدام كنند تا درس عبرتي شود براي ديگران و شهر هم آرام شود.
اين مساله را خود قاضي در دادگاه به من گفت كه شما انتخاب شده‌ايد كه درس عبرتي براي ديگران بشويد. و عكسي هم كه از من چاپ شده بود، از نظر آن‌ها، بهترين گزينه بود براي انتخاب من براي اعدام. در مورد سه نفر ديگر هم، آن‌ها فعاليت ويژه و نقش خاص خودشان را در فعاليت‌هايشان داشتند.
آقاي ناطق نوري در خاطرات خود در خصوص وقايع آن چند روز، مي‌نويسند كه‌ تحليل ما اين بود كه گروه‌هاي سياسي دخالت داشتند و من خدمت آقا (آقاي خامنه‌اي) گفتم كه اگر ما چند نفرشان را اعدام كنيم، درس عبرتي مي‌شود براي ديگران و همه جا آرام مي‌شود.
يعني منطق، منطق اعدام بود. اما بعد از آن فشارهاي جامعه جهاني شروع شد. گروه‌هاي سياسي شروع به افشاگري كردند و افرادي هم كه ‌در آن زمان آزاد شدند (مثل آقايان طبرزدي، خسرو سيف، بهرام نمازي، رضا كرماني، قدرت‌الله جعفري، و تعداي از اعضاي دفتر تحكيم وحدت و...) با طرح‌ وضعيت دستگير‌شدگان و شكنجه‌هايي كه در زندان توحيد اعمال مي‌شد و... توجه جامعه جهاني را به اين مساله جلب كردند.
در عين حال دولت اصلاحات هم تصميم گرفت تاحدي اعمال نفوذ كند و مطرح كند كه اكنون اوضاع تا حدي آرام شده‌ است و نيازي به اين اعدام‌ها نيست و اين براي وجهه جمهوري اسلامي هم خوب نيست. (البته اين ادعايي است كه دوستان مي‌كنند. من مستقلاً نمي‌توانم اين را تاييد كنم).
در آن زمان دبيركل سازمان ملل به تهران آمد. كساني كه مسووليت‌هايي در نهادهاي حقوق بشري داشتند، (مثل خانم هيكس) به ايران آمدند و وضعيت حقوق بشر را درايران‌ بررسي كردند و گزارش دادند.
مجموعه اين‌ها باعث شد كه ما اعدام نشويم و بعد از مدتي حكم اعدام ما با دو درجه تخفيف به ۱۵ سال زندان تبديل شد.
عكسي كه روي جلد مجله‌ي اكونوميست چاپ شد و باطبي به‌خاطرش ۹ سال در زندان بود
البته شما را چندين بار تا پاي چوبه دار هم بردند.
اين شيوه‌اي است كه اين‌ها با خيلي‌هاي ديگر هم انجام داده‌اند. يا حتي به تعدادي از دوستان صحنه‌هاي اعدام ديگران و جان كندن انسان‌ها را نشان داده‌اند. اين يا جنبه شكنجه داشت يا اين كه مي‌خواستند واقعاً اعدام كنند و به هردليل اين كار را نكردند. مهم اين است كه آن‌ها اين كار را انجام ندادند.
تجربه خود شما چه بود؟
دو بار طناب را بر گردن من انداختند و گفتند كه مي‌خواهيم اعدامت كنيم. اما نكشتند و مرا آوردند پايين.
چه مدت طناب بر گردن شما بود؟
يك بار حدود ۴۵ دقيقه. يك بار هم چند دقيقه. اما من آدم‌هاي ديگر را كه كشته شدند، ديدم.
آقاي باطبي، شما حدود ۹ سال در زندان بوديد. چه چيزي بيش از همه آن‌جا شما را آزار مي‌داد؟ و آيا فكر مي‌كرديد كه از آن‌جا زنده بيرون بياييد؟
فكر نمي‌كردم زنده بيرون بيايم. چون خيلي‌ها در زندان از بين رفتند. مثل مرحوم اكبر محمدي كه از عواقب شكنجه‌هايي كه شده بودند، رنج مي‌بردند و به چند بيماري مبتلا شده بودند.
اما حاكميت، كوچك‌ترين توجهي به وضعيت ايشان نكرد. او را به زندان برگرداندند و تحت آزار و اذيت قرار دادند ‌تا ايشان سكته كردند. در حقيقت ايشان سكته نكردند، سكته داده شدند. تحليل من اين است و روي آن هم پافشاري مي‌كنم كه ايشان را سكته دادند كه از بين ببرند.
مرحوم ولي‌الله فيض مهدوي، از اعضاي سازمان مجاهدين خلق، باز به همين ترتيب سكته كرد. من در زندان ديدم خيلي آدم‌هاي ديگري ‌فوت شدند و اسم‌شان هم هيچ‌جا آورده نشد.
مي‌خواهم بگويم كه با اين وضعيت فكر نمي‌كردم كه زنده بيرون بيايم. خود من هم سكته ناقص مغزي كردم كه جان سالم به دربردم. همين باعث شد كه به من براي درمان مرخصي بدهند كه من فرار كردم از ايران بيرون آمدم. به هرحال اين كه فكر كنم كه بيرون بيايم، نه اين فكر را نمي‌كردم.
آن‌چه‌ مرا آزار مي‌داد؛ خيلي چيزها من را آزار مي‌داد. اما بيشترين آزاري كه خود من مي‌ديدم؛ اجازه بدهيد در آن مورد اصلاً صحبت نكنم، چون داستان طولاني است، بايد نسبت به وضعيت سياسي اجتماعي، رفتار و اخلاق مردم ايران و تقابلشان با پديده‌هاي سياسي اجتماعي تحليل بدهم كه زياد تمايل ندارم در موردش صحبت كنم.
تجربه شما در زندان چه تاثيري در روحيه شما گذاشت؟ فكر مي‌كنيد شخصيت شما را چگونه عوض كرد؟
زندان، جداي از تمام عواقبش، تجربه‌هايي را هم به من ياد داد. اولين چيزي كه از زندان ياد گرفتم و برايم هم خيلي مهم است و به داشتنش افتخار مي‌كنم، صبر بود. من در زندان ياد گرفتم كه صبر كنم.
كسي كه صبر مي‌كند، فكر مي‌كند و كسي كه فكر مي‌كند، بهتر مي‌تواند تحليل ‌كند و كسي كه تحليل مي‌كند؛ مي‌تواند بهترين تصميم را بگيرد.
ياد گرفتم كه به خودم تكيه كنم. به كسي تكيه نكنم و به اميد كسي ننشينم. از توانايي‌هاي فردي خودم استفاده كنم.
با آدم‌هاي زيادي از طيف‌هاي سياسي و فكرهاي مختلف ارتباط برقرار كردم و مجموعاً به نتايجي رسيدم كه برايم خوشايند است و وقتي آن‌ها را درزندگي‌ام به كار بردم، راضي و موفق بودم.
من زندان را هيچ‌وقت از ديد بد نگاه نكردم. اصلاً به دردهايي كه آن‌جا كشيدم، فكر نكردم. به خاطر اين‌كه ويژگي زندان همين است. كسي كه گذارش به آن‌جا مي خورد، اين اتفاقات برايش مي‌افتد، اما بخش خوبي هم دارد. همان‌هايي كه برشمردم. مثل اين‌كه شما به فرديت خودتان تكيه كنيد، توانايي‌هاي خود را بشناسيد، با آدم‌هاي مختلفي نشست و برخاست كنيد و نسبت به رفتار مردم ديد بيشتري پيدا كنيد. يعني روانشناسي اجتماعي را به شكل تجربي ياد بگيريد.
احمد باطبي در آمريكا
من به زندان به اين شكل نگاه مي‌كنم و به نتايج آن فكر مي‌كنم. من الان كه برمي‌گردم به نه سال گذشته، خيلي راضي هستم از تجربه‌اي كه كرده‌ام.
شما دو سال هم در سلول انفرادي بوديد. وقتي به ميان جمع زندانيان آمديد، تحت تاثير چه كسي بيش از همه قرار گرفتيد كه به شما آرامش مي‌داد؟
خيلي‌ها. حتي دوستاني هم كه كم لطف بودند، باز هم اين آرامش را به من مي‌دادند. اما چند نفر هستند كه تاثير جدي بر زندگي من گذاشتند و من هميشه مديون آن‌ها هستم.
يكي از آن‌ها آقاي عباس اميرانتظام بود. ايشان همان اوايل كه من به بند رفتم و بيمار بودم، واقعاً در حق من پدري كردند. ايشان به من ياد دادند هم از نظر انساني چگونه زندگي كنم‌ و هم اين‌كه چگونه زندگي كردن در زندان را به من آموختند و هم نسبت به مسايل سياسي به من آگاهي‌ دادند و تجربيات‌شان را با من در ميان گذاشتند. هنوز هم من از راهنمايي‌هاي ايشان استفاده مي‌كنم.
هم‌چنين مهندس حشمت‌الله طبرزدي بود. ايشان مانند يك برادر بزرگتر، از بچه‌هايي كه تازه دستگير شده بودند، مراقبت مي‌كرد و در اين زمينه از خود و حتي خانواده‌شان مايه مي‌گذاشتند كه ازاين بچه‌ها دفاع كنند و طوري بالاي سر اين بچه ها ايستاده بود كه زندانبانان جرأت نمي‌كردند كوچك‌ترين دست‌درازي و بي‌احترامي به آنان بكنند. بيرون از زندان هم به اين كار ادامه داد و لجظه‌اي ساكت ننشست.
آقاي احمد زيدآبادي هم در حق من برادري كردند و در دوره‌اي در زندان به لحاظ فكري و عاطفي از من حمايت كردند. زماني‌كه من از نظر جسماني وضعيت خوبي نداشتم و كليه وكمرم آسيب ديده بود، ايشان بسيار در كارهاي روزانه به من كمك مي‌كردند.
آقاي ايرج جمشيدي، سردبير روزنامه آسيا هم در زندان نه فقط نسبت به من، بلكه نسبت به همه زندانيان، يك حس حمايت پدرانه داشتند و همه جور حامي ما بودند. حتي وقتي من از زندان بيرون آمدم با وجودي كه من يك زنداني سياسي در حال مرخصي بودم، و علي‌رغم عواقبي كه مي‌توانست برايشان داشته باشد، در روزنامه‌شان مرا استخدام كردند.
آقاي عمادالدين باقي هم با وجود تمام فشارهايي كه خودشان متحمل شده بودند، لحظه‌اي من و ديگر زندانيان را تنها نگذاشتند. ايشان هم نقش بزرگي در زندگي من داشتند و من خيلي چيزها از ايشان آموختم.
خيلي دوستان ديگر هم بودند كه من متاسفانه الان حضور ذهن ندارم و تعداد هم بيش از آن است كه من بتوانم همه را نام ببرم و از اين بابت از اين دوستان عذرخواهي مي‌كنم.
فكر مي‌كنيد به غير از مهم‌ترين سال‌هاي جواني‌تان كه از حدود ۲۱ سالگي تا ۳۰ سالگي در زندان گذشت، چه چيزهاي ديگري را در اين سال‌ها از دست داديد؟
سلامتي جسمي‌ام را از دست دادم. سلامتي روحي‌ام آسيب خورد. دهه بيست زندگي‌ام را كه هيچ‌وقت برنمي‌گردد، از دست دادم. خانواده‌ام زجر كشيدند، همسرم از دستم رفت. از لحاظ تحصيلي عقب افتادم. رشته تحصيلي‌اي را كه خيلي هم دوست داشتم و قطعاً در آن موفق مي‌شدم، نتوانستم ادامه بدهم.
اما من هيچ‌وقت به اين از دست رفته‌ها فكر نمي‌كنم. چون نه سال گذشته است و من حداقل چهار يا پنج تا از اين ۹ سال‌ها را بايد زندگي كنم و زندگي هم مي‌كنم. يكي از اين دوره‌هاي ۹ ساله را براي جبران از دست رفته‌ها به كار مي‌گيرم و چهارتاي ديگرش را آن جوري كه دوست دارم، زندگي مي‌كنم.
آقاي باطبي، شما در يكي از مصاحبه‌هايتان گفتيد كه وقتي يك بار شما را به علت بيماري آزاد كردند، پيشنهادهايي هم به شما دادند كه يكي از آن‌ها، خروج از ايران بود. اما شما نپذيرفتيد. بعد هم ‌كه شما را مجدداً به زندان خواستند، شما تصميم به فرار گرفتيد. فكر نمي‌كنيد كه قصد آنان اصلاً فرار شما از ايران بوده است؟ چون وجود افرادي مثل شما براي آن‌ها در ايران مشكل‌سازتر است تا در خارج از كشور؟
به دلايلي كه خدمت‌تان خواهم گفت، فكرنمي كنم اين طور باشد. اولاً‌ آن‌ها پيشنهاد خروج از ايران را با مكانيسم‌هاي موردنظر خودشان به من دادند. گفتند كه به من پاسپورت و پول مي‌دهند براي اين‌كه من در خارج از كشور زندگي كنم و كاري به آن‌ها نداشته باشم. من اين شيوه خروج را نپسنديدم و نپذيرفتم. هر كس ديگري هم بود، چنين پيشنهادي را قبول نمي‌كرد. آن موقع تحليل من هم اين بود كه داخل ايران بهتر مي‌توان كار كرد تا خارج از آن.
فكر نمي‌كنم كه آن‌ها تمايلي به خروج من از ايران به اين شكلي كه من خارج شدم، داشتند. چند ماهي كه من بيرون از زندان در ايران بودم، جدا از اين‌كه هرماه من بايد خود را به دادگاه معرفي مي‌كردم، بازجوي من سه يا چهار بار در ماه، با من درهتل يا كافي‌شاپ قرار مي‌گذاشت و از من در مورد كارهايي كه انجام داده بودم، بازجويي مي‌كرد (‌مثلاً اين‌كه شما اين ارتباط را برقرار كردي كه نبايد مي‌كردي، ‌فلان آدم را ديدي كه نبايد مي‌ديدي، يا‌ اين مطلب را نوشتي كه نبايد مي‌نوشتي و حتي فلان عكس را گرفتي كه نبايد و...).
حتي در سفرهاي كاري كه به كيش داشتم، اين‌ها نگران بودند كه من به تهران برنگردم و كلاً اين نگراني را در آن‌ها مي‌ديدم كه مبادا من از ايران خارج شوم.
وقتي هم از ايران بيرون آمدم، آن‌ها خيلي تلاش كردند كه مرا به ايران برگردانند و به اين منظور حتي تا عراق نيرو هم فرستادند.
من آن موقع تحت حمايت «حزب دمكرات كردستان ايران» بودم كه از طريق پيگيري آن‌ها اين تيم شناسايي شد. اين حزب، گزارش كاملي از اين شرايط و تعقيب من از سوي نيروهاي امنيتي ايران را به دفتر سازمان ملل در اربيل‌ فرستاد و بر مبناي آن خواستار شد كه من را هرچه سريع‌تر از عراق خارج كنند.
وزارت اطلاعات حتي تلفن خصوصي من را پيدا كرد و به من زنگ زدند. من حتي صداي بازجوي خودم را ضبط كرده‌ام. منطقي نيست كه وزارت اطلاعات ايران تا اين حد پي‌گير كسي باشند كه خودشان رهايش كرده‌اند كه برود.
من در اولين فرصت، گزارشي كامل از چگونگي خروجم همراه با اسناد و مدارك و فيلم‌هاي گرفته شده، منتشرخواهم كرد. يك فايل صوتي هم از بازجويم دارم كه در آن او تلاش مي‌كند كه مرا به ايران برگرداند.
در اين فايل او از من مي‌خواهد كه به كنسول‌گري ايران در اربيل بروم و از آن‌جا به ايران بازگردم؛ با اين وعده كه آن‌ها اين خروج مرا ناديده مي‌گيرند و خودشان برايم پاسپورت صادر مي‌كنند كه از ايران هر جا كه خواستم بروم.
با توجه به اين‌ها براي من مسجل است كه حاكميت هيچ تمايلي به خروج من از ايران نداشت.
بعد از خروجم هم شاهديد كه چه تلاشي مي‌شود براي تخريب‌ موقعيت و چهره من. هنوز هم هر روز كيهان عليه من مطلب مي‌نويسد و تلويزيون ايران مطالبي عليه من پخش مي‌كند. همه اين‌ها نشان از نگراني‌اي بود كه آن‌ها از خروج من داشتند.
در اين سفري كه از اربيل تا اروپا و بعد هم امريكا داشتيد، چه چيزي براي‌تان جالب بود؟
من البته مدت كمي در اروپا بودم. اما برداشتم اين است كه آزادي‌ و دمكراسي در اروپا و امريكا‌، با هم تفاوت دارند. آزادي در اروپا، يك‌‌جور آزادي سوسياليستي و مبتني بر اراده جامعه است. آزادي در امريكا، آزادي مبتني بر فرديت است. در مدت اقامتم در امريكا متوجه ويژگي خاصي در امريكا شدم كه در جاهاي ديگر مثل ايران، عراق و اروپا نيست و آن اين‌كه اين‌جا براي هر آدمي فرصت كار كردن، زندگي كردن و رفتن در نهاد قدرت فراهم است.
من با يك آمريكايي برخورد كردم كه مرا مي‌شناخت و در روزنامه در مورد من مطلبي خوانده بود. او به من گفت كه تو نگران اين نباش كه تازه به اين‌جا آمده‌اي. اين‌جا ما همه خارجي هستيم، همه مهاجريم. فقط عده‌اي صد سال دويست سال زودتر آمده‌اند و كساني هم مانند تو تازه وارد شده‌اند.
براي من، اين پيغام به اين معني است كه من فرصت كافي دارم در اين كشور زندگي كنم.
اين فرصت، مداراگري را با خود به همراه دارد. اين مدارا در اروپا هم بود. اما آن‌جا تا حدي متفاوت است. در اروپا فرصت‌ها، تحت كنترل جامعه است. افراد بايد خودشان را با جامعه تطبيق دهند. در امريكا هر فردي براي خودش زندگي مي كند، در كنار جامعه. اين چيزي است كه ما در ايران نداريم و اگر داشتيم، خيلي خوب مي‌شد.
كمي هم از آينده‌تان بگوييد. چه مي‌خواهيد بكنيد؟ چه فكرهايي در سر داريد؟
من برنامه‌ام را به دو بخش تقسيم كرده‌ام. يك بخش كارهاي فردي و بخش ديگر هم كارهاي اجتماعي است.
در بخش فردي، تصميم دارم وارد دانشگاه شوم و در همان رشته‌ تحصيلي خودم (جامعه شناسي يا علوم سياسي) تا مقطع دكترا و حتي اگر بشود، بالاتر، ادامه بدهم.
در بخش زندگي سياسي اجتماعي‌ام هم تصميم دارم عمده تلاشم را روي مسايل حقوق بشري بگذارم. به خاطر اين‌كه معتقدم اين مساله در ايران الان نسبت به مسايل سياسي اولويت دارد.
قصد دارم در جهت ايجاد ارتباط فرهنگي بين مردم ايران و مردم جاهاي ديگر دنيا حركت كنم و اين ديدي را كه نسبت به ايران و فرهنگ ايران به دليل رفتار نادرست و ناشايست حاكميت ايران در جوامع ديگر پيدا شده است، تا حد امكان تغيير بدهم. ‌در دنيا مردم متوجه شوند آن‌چه‌ مي‌بينند، بازتاب تفكر و ايدئولوژي حاكميت است و چهره مردم ايران متفاوت است ‌با آن‌چه ‌‌حاكميت تلاش دارد از آن‌ها نشان بدهد.
اولويت سوم هم فعاليت در راستاي مسايل سياسي است.
برخي از جناح‌هاي سياسي در ايران تلاش مي‌كنند آقاي خاتمي را تشويق كنند كه خودش را براي انتخابات سال آينده نامزد كند. فكر مي‌كنيد كه رياست جمهوري مجدد ايشان به نفع آزادي‌خواهي و دمكراسي است يا بالعكس، يك مهره بدون اختيار كه حرف‌هاي خوبي مي‌زند اما در عمل در برابر آزادي‌خواهان تابع دستورات ديگر مراكز قدرت در ايران است كه مخالف آزادي‌خواهي هستند؟
منطق حكم مي‌كند كه ايشان اشتباهات گذشته را تكرار نكنند. آن‌چه را كه دور قبل انجام ندادند، اين بار انجام دهند.
اما اين‌كه ‌ايشان بيايند در فرايند آزادي و دمكراسي در ايران تاثير مثبت يا منفي داشته باشد را الان نمي‌توانيم بگوييم. اين جواب را بايد در دقيقه نود داد. در لحظه آخر ببينيم شرايط چگونه است. ‌اگر قرار است شخصي مثل احمدي‌نژاد يا هاشمي رفسنجاني بيايد، در آن شرايط بايد تصميم گرفت كه از بين بد و بدتر، يا بد و خوب، و يا خوب و خوب‌تر انتخاب كرد.
آيا اين درست است كه شما در ۹ سالگي شاهد يك سنگسار بوده‌ايد و همين روي شما تاثير گذاشته و از همان زمان با اين حكومت مساله‌دار شده‌ايد؟
در ايران بسياري از مردم شاهد چنين صحنه‌هايي مثل سنگسار كردن، قطع دست و پا و يا دار زدن در ملاء‌عام بوده‌اند.
من هم در ۹سالگي شاهد يك سنگسار در محل زندگي‌مان بودم كه تاثير زيادي روي دگرگوني فكري من داشت. خيلي از دوستان‌ و هم‌كلاسي‌هاي ديگرم هم در آن مقطع همين تاثير را گرفتند و الان خيلي از آن‌ها يا مخالفند يا زنداني سياسي‌اند و يا فعال حوزه‌هاي اجتماعي سياسي و يا زنان هستند.
يعني يك نارضايتي آن موقع ايجاد شد و تاثيري برعكس آن چه مدنظر حاكميت بود روي ما گذاشت. در حقيقت اين سنگسار، جهت فكري من را عوض كرد.

تصاويري از شو ساحلي در بيروت لبنان

پس ببخشيد گروه حزب الله لبنان همين خانم هاي محترم هستند؟







سكس، ميوه ممنوعه زندگي من



سكس! سكس يعني يك خط قرمز. يعني كه هنوز هم اگر در كشور ما راجع به آن صحبت كنيد، بدترين و شنيع‌ترين حرف‌ها را زده‌اي. يعني اين‌كه اگر تو سوالي در مورد «پايين‌تنه» بكني ،كمتر كسي به تو پاسخ مي‌دهد؛ تازه اگر شانس بياوري و به گستاخي متهم نشوي.

سكس از كودكي يك نقطه بزرگ ابهام در زندگي همه ما ايراني‌هاست. كمتر پدر و مادري حاضر مي‌شود با كودكش با صراحت در مورد سكس صحبت كند يا به سوالاتش پاسخ دهد. بچه‌ها همه مي‌دانند كه به دنيا مي‌آيند اما وقتي مي‌پرسي چگونه در جوابت مي‌گويند يا يك روز در يك جوراب پشت در گذاشته شده‌اند يا آن‌كه پدر و مادرشان آن‌ها را در يك سبد از دريا گرفته‌اند.
در بهترين حالت مي‌دانند كه مادرشان روزي آن‌ها را در شكم‌شان اين‌ور و آن‌ور مي‌برده، اما نمي‌دانند در كجا درست شده‌اند و از كچا پا به جهان ما گذارده‌اند.
آن‌ها با همين ذهنيت‌ها بزرگ مي‌شوند و بعد هم در مدرسه و حتا در دانشگاه هيچ كسي به فرزندان اين جامعه ياد نمي‌دهد كه يكي از اصلي‌ترين بخش‌هاي زندگي يك انسان كه در ارتباط‌هاي اجتماعي و حتا خصوصي او نقش دارد، سكس است.
به هر حال سكس، خط قرمز است. سكس يعني اين‌كه نبايد بپرسي. يعني اين‌كه از هم‌كلاسي‌ات بايد ياد بگيري، از فيلم‌هاي پورنوي يواشكي با رفقا و مجله‌هاي خارجي كه به دست همه بچه‌هاي مدرسه دستمالي شده‌. يعني اين‌كه تو حق نداري از معلمت، مادرت، پدرت يا بزرگترت بخواهي تا صريح به تو بگويد، صحيح‌ترين حالاتش چيست.
شما اولين مفاهيم رابطه جنسي را از كه آموختيد
از دختري مي‌خواهم تا از برداشت هاي جنسي‌‌اش بگويد. «م» قول مي‌گيرد اين مصاحبه بي‌نام و نشان باشد. او ۲۷ سال دارد، مجرد است و كارشناسي علوم ارتباطات دارد:
يادت مي‌آيد اولين دفعه با مسايل جنسي در چه سن و سالي آشنا شدي؟
الان يادم نيست ...
آموزش‌هاي جنسي‌ات را از چه كساني گرفتي؟
فكر كنم مسايل جنسي از چيزهاي شخصي است كه آدم بايد خودش ياد بگيرد چون در بين ما اين يك چيزي نيست كه تو بخواهي بگويي مامانم يا بابام به من ياد داد. ظاهراً مسايل عاطفي را پدر و مادر مي‌توانند به آدم كمك كنند ولي مسايل جنسي را خيلي سخت است.
راه‌هايي ديگري هست، مثلاً تو دوستان جالبي گيرت بيفتد، اين‌طوري باشد خيلي بهتر است. فكر مي‌كنم آدم بايد خودش كشف كند. چون كسي چيري به تو درست ياد نمي‌دهد. نه مامان، نه معلم... نمي‌دانم شايد هم خودش بايد تجربه كند.
با اين حساب تو هيچ‌وقت در مورد مسايل جنسي آموزش نديده‌اي...
متاسفانه نه. ولي فكر مي‌كنم لازم است. در سوال قبلي را هم فكر مي‌كنم اگر به‌طور كلي بخواهي نگاه كني آدم بايد حتماً آموزش ببيند. شايد جايي هم نبوده كه بخواهد آموزش بدهد.
اگر آموزشي باشد، فكر مي‌كني تا چه حد مي‌تواند آزاد باشد؟
من همين را مي‌گويم. در مجموع مجبوري خودت حالا به هر نحوي شده با سكس آشنا كني. اين جزو زندگي است و آدم نمي‌تواند از آن فاصله بگيرد ولي خب بايد ياد گرفت.
خودت بايد بخواهي، چون از چيزهاي مهم زندگي شناخت رابطه جنسي است حالا به هر شكل كه شده. چون الان در جامعه امكانش نيست ياد بگيري يا بتواني آزاد تجربه كني.
فكر مي‌كني اگر ازدواج كني چقدر با همسرت، درك متقابل ارتباطات جنسي داري؟
خب، اين خيلي مساله مهمي است. من يكي از دلايلي كه وارد اين ماجرا نمي‌شوم چون از اين عدم درك واهمه دارم.
***
وقتي با اكثر جوان‌ها صحبت مي‌كنيد، با صراحت مي‌گويند اولين بار آن‌چه‌ از سكس فهميده‌اند از طريق هم‌كلاسي‌ها و يا دوستان‌شان در مدرسه و خيابان بوده‌ است و خيلي از آن‌ها اگر منصف باشند خواهند گفت كه بسياري از آن‌چه را كه فهميده‌اند، غلط بوده.
باورهاي نادرست و انديشه‌هايي كه زاييده ذهن كودكانه بچه‌هايي است كه خود از ديگران به همين ترتيب ياد گرفته‌اند، به قول دكتر شرفي، كارشناس علوم تربيتي اولين گام انحراف است.
اين كارشناس اشاره مي‌كند: «كودك از مرجع نمي‌آموزد. مفاهيم غلط در ذهن او جايگزين تعابير درست مي‌شود و اين مي‌شود كه دانش جنسي اندك شهروندان ايراني با موضوعيت غلط شكل گرفته و به ديگري هم داده مي‌شود».
مدارس و آموزش جنسي ارتباطي نامفهوم
با توجه به افزايش بحران‌هاي اجتماعي كشور اينك چندي است كه مساله عدم درك صجيج ارتباط‌هاي جنسي مطرح مي‌شود. بر اساس عادت معمول كه در كشور ماست وقتي شرايطي وارد بحران مي‌شود، ما صحبت از پيشگيري مي‌كنيم. افزايش موج روسپيگري و بنابر اظهارات رييس كارگروه زنان آسيب‌ديده اجتماعي كاهش سن خودفروشي به ۱۵ سال، گسترش فحشا‌ در بين زنان متاهل، آن‌هم نه بر اساس نياز اوليه بلكه ثانويه و عاطفي شايد بي‌ربط با اين يحث ما نباشد.
بد نيست اشاره شود بنابر نظر كارشناسان، در عموم روي آوردن به ارتباط‌هاي جنسي غير معمول نظير زنان شوهردار با غير و يا موارد مشابه عدم درك صحيح رابطه جنسي توسط شريك اولين نكته‌اي است كه اشاره مي‌شود.
اما امروز وقتي با سير صعودي طلاق در جامعه‌ مواجه هستيم مي‌شنويم كه بايد رعايت كرد، بايد فهميد، بايد پرده‌ها را كنار زد. اما چگونه؟ براساس آمارها و اطلاعاتي كه مركز مداخله در بحران‌ها و آسيب‌هاي اجتماعي مي‌دهد، اينك حجم بسيار زيادي از طلاق‌هاي كشور را عدم درك صحيح روابط جنسي زن و مرد تشكيل مي‌دهد و باز هم خوب است گريزي به سمينار اخير «اسلام و آسيب‌هاي اجتماعي» بزنيم كه در آن اشاره شده است كه تقريباً نيمي از خودفروشي‌ها براي تامين نياز هاي ثانويه‌ است.
جالب است بدانيد براي اين گزارش با زني صحبت مي‌كردم، او مي‌گفت تا زماني‌كه ازدواج كرده است حتا نمي‌دانسته كه يك مرد وقتي با او هم بستر مي‌شود واقعاً با او چه رفتاري مي‌كند و جالب‌تر اين‌كه او اشاره مي‌كرد همسرش نيز وقتي با او ازدواج كرده نمي‌دانسته كه چگونه بايد با او رابطه جنسي داشته باشد. آن‌ها دركي ناقص از ارتباط جنسي با يكديگر داشتند.
دركي كه سال‌ها براي آن‌ها طول كشيد تا با مشاوره توانستند راه‌هاي جدي آن را پيدا كنند، عاطفه ادامه مي‌دهد: مادرم هم همين قدر مي‌دانست. ما از يكي از روستاهاي اطراف شيروان در خراسان بوديم. او مي‌گفت‌ چشمانت را ببند و بعد بگذار شوهرت خودش راهش را پيدا مي‌كند. تازه بعد از شب اول كه درد دارد و بايد خونش را روي دستمال بدهي تا آبروي ما را حفظ كني، گاهي خوشت هم مي‌آيد. اين همه چيزي بود كه من از مادرم ياد گرفته بودم.
جامعه محتاج آموزش جنسي است
فهيمه هاشمي، مشاور خانواده در اين زمينه اشاره مي‌كند:ندانستن فرايند جنسي، نه تنها مشكل نوچواني است بلكه در بزرگسالي هم اين مساله د‌ر پس پرده حجب و حيا‌ست. حتا زماني‌كه ازدواج مي‌كنند. براي همين است كه خواسته‌هاي زن و شوهر از هم مشخص نمي‌شود.
درواقع نوع تربيت دختر و پسر از همان ابتدا يك حالت تابو را پيش مي‌آورد. در اين بي‌تربيتي، دختر يك‌سري افكار براي خودش دارد و مرد به يك نوع ديگري و اگر بخواهند با هم يدون ايحاد فضا و شرايط مناسب گفت و گو كنند چه بسا سوء‌تفاهم هم به‌وجود بياورد. در واقع آموزش بايد از سن چهار يا پنچ سالگي انجام گيرد، ولي ايران هنوز كشش چنين كاري را ندارد.
تا چه حد روابط جنسي را مي‌توان آموزش داد؟
اگر بشود جلسات جدا باشد تا جايي‌كه كامل قضيه را باز كرد، مي‌شود وارد شد. ولي جايي‌كه هر دو جنس با هم حضور داشته باشند، نه. چون پذيرش اين قضيه را ندارند. امروز در همين كلاس‌هاي آموزش پيش از ازدواج كه مختلط برگزار مي‌شود اين نفص به چشم مي‌خورد.
با توجه به اين‌كه يك مدتي است با اين موضوع سر‌و‌كار دارم، شديدن هر دو جنس به اين كلاس‌ها نياز دارند و خودشان هم به اين موضوع اشاره مي‌كنند. كساني هستند كه به من مراجعه مي‌كنند و مي‌گويند: اگر بدانيم كه جايي چنين آموزش‌هايي هست هر نوع هزينه‌اي را حاضريم بدهيم كه از آن استفاده كنيم.
به نظر شما در سطح عموم، دانش جنسي كساني كه ازدواج مي‌كنند تا چه حد است؟
خيلي كم. مي‌شود گفت شايد ده درصد. در نهايت وقتي كه زن يا شوهر از ارتباطي كه دارد راضي نباشد و سكس را براساس فقط يك تكليف انجام دهد، كم‌كم احساس لذت از كنارش حذف مي‌شود و سردي جنسي را به همراه مي‌آورد. آنهابراي رد كردن از گردن خودشان يك‌سري توجيهاتي هم مي‌آورند. اما در نهايت اين عدم شناخت باعث مي‌شود كه يك زندگي ماشيني، به قول روانشناسان طلاق عاطفي بين آن‌ها به‌وجود بيايد.
چون آن چيزي را كه نمي‌توانند از همسرشان بخواهند خيلي راحت مي‌توانند از شريك جنسي‌شان بخواهند.
حسين علي زاهدي‌پور، پژوهش‌گر دارالحديث صدا‌و‌سيماي ايران اشاره مي‌كند:
زناني كه در خانه تامين نمي شوند روي به روسپي‌گري مي‌آورند. اگرچه كه آن‌ها در رويارويي با مرداني كه با آن‌ها تماس مي‌گيرند تامين نمي‌شوند اما به دليل نبود صميمت در خانواده و تامين جنسي روي به خودفروشي مي‌آورند.
او راهكار را در آموزش، آن هم در سه سطح فرد، خانواده و جامعه مي‌داند. اما وي اشاره نمي‌كند كه تاكنون چه راهكار‌هايي براي اين آموزش به صورت منسجم و با برنامه اجرا شده است.
فهيمه هاشمي كارشناس آموزش روابط جنسي در پاسخ به اين سوالم كه چقدر مراجعه‌كنندگان به شما مشكلات‌شان را بي‌پروا طرح مي‌كنند، ادامه مي‌دهد:
در ابتدا خيلي كم. مگر اين‌كه به جلسه دوم يا سوم كشيده بشود تا اعتمادشان كامل جلب شده‌باشد و بتوانند به طرف مقابل اعتماد بكنند و باز هم خيلي با حجب و حيا و در حاشيه به آن مي‌پردازند.
در حالي كه ممكن است علت اصلي، ممكن كه نه، در خيلي از مواقع علت اصلي، همان حجب است. اين حجب نا‌بجا با آموزش‌ها يك مقدار كمتر شده ولي رفع نشده.
تازه برخي شايد بتوانند تشخيص بدهند كه علت اصلي مشكل‌شان همان است. ولي بي‌شك مساله رفع نشده چون آموزش‌ها، آموزش‌هاي كاملي نيست. باز همان آموزش‌هايي است كه خيلي در پرده و لفافه گفته مي‌شود.
يكي از مشكلات جامعه ما اين است كه مدرسين مسايل جنسي بچه‌ها در سنين بلوغ و نوجواني هم كلاسي‌ها و هم مدرسه‌اي‌ها و دوستان‌شان هستند. اين در زندگي آتي آن‌ها چقدر تاثير دارد؟
اين شناختي منفي است چون مسلمن آن چيزهايي را كه خودشان بدست نياورده‌اند را دارند القا مي‌كنند. و اين باعث ترس از ازدواج و رابطه جنسي سالم از ابتدا مي‌شود.
نوجوانان با اين آموزش‌هاي غير رسمي يك ديد ذهني در اين رابطه براي خودشان ايجاد مي‌كنند كه در اساس غلط است. براي رفع اين موضوع يكي از مهم‌ترين آيتم‌هايي كه من مي‌توانم پيشنهاد بدهم، آموزش مستقيم و كامل تمام رابطه جنسي به‌طور مجزا بين دو جنس است.
به نظر شما از چه سني؟
از سن دبستان.
شما فكر مي‌كنيد بايد مسايل جنسي از سن دبستان براي بچه‌ها باز شود؟
آموزش در هر سني متناسب با خودش. ولي در رابطه با كسي كه در شرف ازدواج است يا ازدواج كرده به‌طور كامل، نه مانند واحد دانشگاهي كه براي تنظيم خانواده گذاشتند بلكه به شكل كاملن كاربردي و روانشناختي آن.
اشاره به واحدهاي دانشگاهي در زمينه روابط جنسي كرديد. يعني آنها در سطح كاربردي نيست؟
اصلاً...
***
واقعيت اين است كه امروز ما نمي‌دانيم چه ميزان زنان و يا مردان، بيرون از خانواده نيازهاي جنسي خود را تامين مي‌كنند. ما اساساً نمي‌دانيم كه چه حجمي از جامعه دچار مشكلات جنسي است چرا كه آمارهاي منتشره نيز مربوط به موارد دستگيري در نيروي انتظامي و يا مراجعه كنندگان به بهزيستي است و بخش عمده و پنهان هنوز در بطن جامعه محجوب است.
سمينار‌ها و آمارها، هنوز كالاي پشت ويترين است. چرا كه با همه حرف‌ها برخي از كارشناسان اشاره مي‌كنند، درصد بسياري از زنان ايراني تا پايان عمر حتا نمي‌دانند كه زنان هم مانند مردان به اوج لذت جنسي «ا‌رگاسم» مي‌رسند. شما را نمي‌دانم، اما من نام اين را ظلم مي‌گذارم.