۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

بریتانیا خواستار پایان 'سرکوب روزنامه نگاران' ایران شد


بریتانیا از حکومت ایران خواسته است که به "سرکوب روزنامه نگاران این کشور پایان دهد."
الستر برت، معاون وزیر امور خارجه بریتانیا در امور خاورمیانه با انتشار بیانیه ای همزمان با روز خبرنگار در ایران، روزنامه نگاری در این کشور را "کاری خطرناک" توصیف کرده و گفته روزنامه‌نگاران و خبرنگاران ایران "انگیزه‌ای برای جشن گرفتن این روز ندارند."بیانیه معاون وزارت خارجه بریتانیا گفته "رژیم [حاکم] در ایران به وضوح قصد و اراده خود را برای خاموش کردن هر صدای متفاوت نشان داده و ثابت کرده است که قصد دارد کنترل تمام اطلاعاتی را که به مردم ایران می‌رسد، در دست بگیرد. کاری که در عصر مدرن غیرممکن است. حاکمیت ایران حتی اخیرا رسانه‌های داخلی را از گزارش شرایط نامناسب اقتصادی بر حذر داشته است.

طناب دار است اگر بنشينيم

بياييد و کمک کنيد. ياری کنيد که باهم باشيم. باهم باشيم تا غلامرضا خسروی اعدام نشود. تا جمهوری اسلامی بار ديگر صارمی و کاظمی و حاجی آقايی ديگری روی دستمان نگذارند. تا دوباره کمانگر و علم هولی و وکيلی و ديگران و ديگرانی نداشته باشيم که پس از اعدامشان برايشان مرثيه سرايی کنيم  تيک تاک ساعت برای همه ما يادآور گذشت زمان است. زمانی که می گذرد و نمی فهميم چطور گذشت. دغدغه اش را نداريم. چون نمی دانيم آخر کارمان کجاست و آخرين روزمان کی.
اما بياييد فرض کنيم می دانستيم روز اخرمان کی و چه زمانی است. چه حالی داشتيم؟ برای آن روز چه می کرديم و اصلا چقدر تلاش می کرديم تا آن روز موعود دير تر شود.
مدتی است که روز اخر مردی مشخص شده است.
تيک تاک تيک تاک.
۲۰ شهريور ماه ميخواهند اعدامش کنند. نامش غلامرضا خسروی است.
از نوجوانی و جوانی علاقمند فعاليت اجتماعی بوده است. آخر برای هر فردی تفاوت دارد که بنشيند و تباهی جامعه اش را و آنچه را بد می داند برای جامعه اش، شاهد باشد يا برخيزد و برای تعالی جامعه اش بکوشد. غلامرضا دومی را برگزيد. بلند شد و ايستاد و خيلی زود ۱۶ سالگيش شد سال ۶۰ و پس از کودتای خرداد ۶۰ نصيبش ۵ سال زندان شد.
۲۱ يا ۲۲ ساله بايد بوده باشد که از زندان رهيد. آمد تا زندگی کند. ۵ سال از بهترين سالهای عمرش را در زندان از دست داد و البته ۵ سال تجربه گرانبها را در ميان زندانيان سياسی و مبارزان، از طيف ها و گروه ها و انديشه های مختلف به دست آورد. اما آزاد شد و آمد تا زندگی کند. مگر می گذارند؟
کارشناس جوشکاری است. اين سو و آن سو. بر روی سکوهای نفتی و هرجا کار بود رفت و کار کرد تا خرج زن و بچه را در بياورد و مرد باشد برای خانواده اش. اما مرد قصه ما مگر می توانست تباهی جامعه اش را ببيند و دم نزند؟ ۵ سال از بهترين سالهای عمرش را به دليل همين دغدغه ها در پشت ميله های زندان سپری کرده بود. نه با کار منتسب به او کاری دارم و نه با سازمان منتسب به او. با دغدغه اش کار دارم. دغدغه ای انسانی از انسانی که همدرد جامعه است. کسانی که ديده اندش و می شناسندش می دانند که اين مرد انسان است و همين انسان بودنش کار دستش داد.
و باز اسفند ۸۶ و دوباره بازداشت. انفرادی های متعدد. روزهای تنهايی و فشار و بازجويی و تلاش بازجويان برای اعتراف گيری و قطعا می دانم که گذار ((علوی)) و ((سيد)) که به بازجويان تيم نفاق اوين مشهورند و نه رحم دارند و نه انصاف، به او افتاده است.
محاکمه می شود و محکوميت اوليه شش سال زندان. اما انگار اينبار زنده بودن غلامرضا آقايان را عذاب می دهد. انگار نفس کشيدن يک روح آزاد آقايان را عذاب می دهد. دوباره دادگاه. اينقدر ماجرا فاجعه بار است که دفعه اول پيرعباسی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب هم حکم به عدم صلاحيت می دهد و معترف می شود که برای اين بنده خدا قبلا حکمی صادر شده. اما به راستی چه اراده ای است از سوی ديوان عالی کشور که پيرعباس دوباره حکم صادر می کند. اين بار حکم، ستاندن جان غلامرضاست. اعدام.
چندی است اعلام شده که اين حکم در ۲۰ شهريور امسال اجرايی می شود. يعنی ۲۰ شهريور امسال غلامرضا اعدام می شود. يعنی ۲۰ شهريور امسال پسر غلامرضا يتيم می شود و بی پدر. يعنی ۲۰ شهريور امسال همسری شوهرش کشته می شود و همه اينها می شود اگر ما همينطور نگاه کنيم و کاری نکنيم.
انسانيم. می توانيم مرام غلامرضا را قبول داشته باشيم يا خير. اما سکوتمان خود جنايت است. روزهاست که تلاشهايی راه افتاده است برای نجات غلامرضا از زير اين حکم جنايت بار. صفحه فيس بوکی * راه افتاده است و خبرگزاری ها هرازچندی خبری منتشر می کنند. عبدالفتاح سلطانی عزيز وکيل او بود که خود بندی است و البته هستند وکلای جوان و فعالی که راه سلطانی عزيز را ادامه می دهد.اما در مورد دوستان فعال، انگار امری دوستان را مجاب کرده است که چيزی نگويند. انسانی دارد اعدام می شود. اما آن شوری که بايد از حمايت از او باشد نيست. آن تلاشی که بايد نمی شود. آن خيزشی که بايد روی نمی دهد. چرايش سوال برانگيز است. چرا؟
آيا چون غلامرضا مجاهد خلق است و حمايت از مجاهدين جرمی نابخشودنی؟ آيا اگر بگويی که گذشته از مرام سياسی طرف از حق حيات او، حق فعاليت سياسی آزاد او و حقوق انسانی او دفاع می کنی، آيا اين جرمی نابخشودنی است؟
ايا اگر در عرصه فعاليت حقوق بشری فردی را، گروهی را و يا تفکری را از توجه و چتر پوششی حقوق بشری خودمان خارج کنيم با هر توجيهی، آيا باز هم می توانيم مدعی شويم که کار حقوق بشری می کنيم؟
حکومت استبدادی حاکم بر ايران می خواهد ما را از هم جدا کند. امروز حمايت از حقوق بشر مجاهد خلق يا به تعبير بازجويان وزارت اطلاعات منافق، جرم می شود. سال ۸۸ مواخذه شدم برای همين امر در اتاقهای بازجويی بند ۲۰۹. اما يک چيز را بايد فهميد. ميخواهند جدايمان کنند. امروز مجاهد خلق را. فردا بهائی را. پس فردا سلطنت طلب را و احتمالا چون مشارکت و مجاهدين انقلاب هم احزاب غيرقانونی شده آنها را و خلاصه فعال حقوق بشری که به اينچيزها تن دهد آخرش می ماند با موتلفه و تماميت اصول گرايان که بايد از حقوق بشر آنها دفاع کند.
آنچه گفتم درد دل است. انسانی را دارند می کشند. وظيفه انسانيمان دفاع از حق حيات اوست. می توانيم باتماميت انديشه او مخالف باشيم. می توانيم تماميت اعتقادات غلامرضا خسروی و غلامرضا خسروی ها را قبول نداشته باشيم. اما نمی توانيم از حق حيات او، حقوق اوليه انسانی او و هيچ انسان ديگری بگذريم.
بياييد و کمک کنيد. ياری کنيد که باهم باشيم. باهم باشيم تا غلامرضا خسروی اعدام نشود. تا جمهوری اسلامی بار ديگر صارمی و کاظمی و حاجی آقايی ديگری روی دستمان نگذارند. تا دوباره کمانگر و علم هولی و وکيلی و ديگران و ديگرانی نداشته باشيم که پس از اعدامشان برايشان مرثيه سرايی کنيم. بياييد قبل از فاجعه علاج واقعه کنيم. امروزی که او زنده است اگر تمام قد نباشيم، فردای نبودنش گريه و زاری ما جز تسکين وجدانهای گناه کارمان هيچ نتيجه ای نخواهد داشت. آری! گناه کار. سکوت در برابر جنايت خود جنايت است. بياييد به خاطر خودمان، به خاطر وجدانمان و به خاطر انسانيت هم که شده از حق حيات غلامرضا و غلامرضاها دفاع کنيم.
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانيد
اگر تمام قد نياييد يک نفر ديگر هم در آب غرق می شود.
برخيزيد. بياييد تا نجاتش دهيم

هدیه روز خبرنگار؛ سیلی و بازگشت زندان


دیروز همزمان با روز خبرنگار، احمد زیدآبادی، روزنامه نگار سرشناس ایرانی به زندان بازگشت، یک خبرنگار سیلی خورد و مهسا امرآبادی در نامه ای از زندان اوین با اشاره به سانسورها و فشارها بر روزنامه نگاران نوشت در زندان بودن حداقل دغدغه اطلاع رسانی را کمی آرام می کند.
۱۷ مرداد ماه در تقویم جمهوری اسلامی روز خبرنگاراست. روزی که ۱۴ سال پیش به پیشنهاد انجمن صنفی روزنامه نگاران و وزارت ارشاد به مناسبت کشته شدن محمود صارمی، خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی به دست طالبان، روز خبرنگار نام گرفت. آخرین خبری که این خبرنگار به خبرگزاری ایرنا مخابره کرد خبر سقوط مزار شریف بود.
دیروز اما محمود احمدی نژاد، رئیس دولت نهم در حالی از برخی برخوردهای تند نسبت به رسانه‌ها و بستن برخی روزنامه‌ها و وبلاگ‌ها انتقاد می کرد و میگفت"چه اتفاقی می‌افتد حالا اگر انتقادی به شما شود؟ آیا با بستن روزنامه‌ها و وبلاگ‌ها درست می‌شود؟ خدا و مردم که می‌بینند" که بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ و اعلام نام او به عنوان برنده انتخابات، یک روزنامه نگار در خیابان کشته شد، یک روزنامه نگار در زندان جان باخت، دهها روزنامه نگار بازداشت و به حبس های طولانی محکوم شدند، ده ها روزنامه توقیف و دهها روزنامه نگار دیگر ناگزیر از ترک وطن شدند و کسی کلمه ای از وی نشنید.
محمود احمدی نژاد بدون اشاره به بازداشت های فله ای روزنامه نگاران و توقیف های فله ای روزنامه های منتقد دولت گفته است: "از دید ما همه رسانه‌ها محترمند... رسانه باید آزادگی داشته باشد و حقیقت را بگوید گرچه علیه خودش باشد "باید توجه داشته باشیم که خبرنگار اول یک انسان و هموطن است. گیرم که اشتباهی مرتکب شد یا بعضا انتقادی کرد؛ آیا سقف آسمان به زمین می‌چسبد که این برخوردها صورت می‌گیرد؟ اگر قرار بود بستن وبلاگ، کسی را نجات دهد، خیلی اتفاقات می‌افتاد. البته اگر جایی قانون زیر پا گذاشته و حقی تضعیف شد باید بر اساس قانون برخورد شود. نمی‌گویم که هیچ برخوردی نشود ولی اینکه خودمان شاکی باشیم و خودمان نیز قاضی باشیم، مثلا بگوییم فلانی به من توهین کرده و من شاکی هستم و خودم نیز تصمیم می‌گیرم، درست نیست".
این اظهارات در حالی از زبان رئیس دولت نهم بیان می شود که در میان احکام صادره برای روزنامه نگاران، شکایت دفتر ریاست جمهوری یا اتهام توهین به رئیس جمهور از موارد اصلی برای صدور حکم زندان یا شلاق بوده و بسیاری از روزنامه ها براساس شکایت دفتر رئیس دولت نهم یا نزدیکان او توقیف شده اند تا آنجا که دبیر سیاسی خبرگزاری مهر دیروز با مخاطب قرار دادن محمود احمدی نژاد گفته است: "تیغه اول مجموعه اطرافیان شما یعنی دفتر رئیس جمهور، معاون اول و برخی از وزیران کابینه به عنوان مهمترین ناقضان این موضوع با شکایت های متعدد خود از رسانه ها هستند".