۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

هانس کریستین آندرسن



هانس کریستین آندرسن نویسنده معروف اهل دانمارک است.
او در
۲ آوریل سال ۱۸۰۵ به دنیا آمد. خانواده او از افراد سرشناس دانمارکی بودند اما آندرسن شهرت خود را از نوشتن داستان‌های تخیلی اش کسب کرد. از معروف ترین داستان‌های او می‌توان از بندانگشتی، جوجه اردک زشت، ملکه برفی، دخترک کبریت فروش و لباس جدید امپراتور نام برد. داستان‌هایش به ۱۵۰ زبان ترجمه شده‌است. و هم چنان میلیون‌ها نسخه آز آن در سراسر جهان چاپ می‌شود

زندگینامه پرنسس دایانا




پرنسس دایانا كه روزی همسر ولیعهد انگلستان پرنس چارلز بود در روز اول ژوئیه ۱۹۶۱ به عنوان سومین دختر نجیب زاده اسپنسر در سندرینگهام دیده به جهان گشود. والدینش كه در انتظار فرزند پسری بودند از بدنیا آمدن او زیاد خوشحال نشدند. او از همان دوران كودكی دارای اختلال دستگاه گوارشی بود. وقتی شش ساله بود پدر و مادرش از هم جدا شدند و این بر شدت بیماری او افزود. دایانا و سه خواهر و برادرش نزد پدر ماندند. دایانا از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۸ پس از اتمام دوره تحصیل در مدارس خصوصی انگلستان تحصیلات خود را در كشور سوئیس ادامه داد و به پایان برد. وقتی به لندن بازگشت به عنوان آموزگار و مربی در كودكستانی در شهر لندن مشغول به كار شد.
در آن زمان پدر دایانا سمت آجودانی ملكه را داشت و به خاطر همین فرزندانش با بچه های دربار سلطنتی بزرگ شدند بنابراین ولیعهد انگلستان پرنس چالز و لیدی دایانا از مدتها پیش یكدیگر را می شناختند كه این شناختن بعدها علاقه ای را بوجود آورد كه منجر به ازدواج شد . در یك میهمانی شبانه در ژوئیه سال ۱۹۸۰ در پارك كاودری پرنس چالز بدون نقشه دایانای ۱۹ ساله را به یك كنسرت موسیقی درتالار رویال آلبرت دعوت كرد و در این كنسرت پرنس چالز دایانا را به مادرش ملكه معرفی كرد در ۲۴ فوریه سال ۱۹۸۱ نامزدی او با پرنس چالز ولیعهد انگلستان اعلام شد و در ۲۹ ژوئیه همان سال در كلیسای سنت پل در لندن دایانا با پرنس چالز ازدواج كرد و در یك عروسی باشكوه او عروس خانواده سلطنتی انگلستان شد.
در آن سال دایانا ۲۰ ساله و پرنس چالز ۳۳ ساله بود بعد از ازدواج دایانا لقب پرنسس ویلز را گرفت.درست یك سال بعد از ازدواج آندو اولین فرزندشان ویلیام در ۲۱ ژوئن ۱۹۸۲ متولد شد كه مشهور به ویلز شد و در ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۴ دومین فرزندشان به نام هنری كه مشهور به هری بود دیده به جهان گشود
بعد از بدنیا آمدن پرنس هنری روابط آندو به سردی گرایید. پرنس چالز ساكت و كم حرف و منزوی بود و بیشتر خواهان زندگی بدون همسر در قصر خویش در بالمورال بود و علاقه خاصی به ماهیگیری و شكار داشت. او بعد از بدنیا آمدن پرنس هری اتاق خوابش را از همسرش جدا كرد و این برای دایانا كه در اوج جوانی خواهان یك زندگی پر از عشق بود غیر قابل تحمل بود و هنگامی كه پرنس چالز به روابط پنهانی خود با كاملیا پاركر – بوئلز اعتراف كرد دیگر دایانا هیچ امیدی به زندگی مشتركشان نداشت.
بار دیگر اختلالات گوارشی به سراغش آمدند. او حتی در این دوران كه رفت و آمد مكرر كاملیا پاركر را به قصر شوهرش می دید چند بار دست به خودكشی زد. دایانا كمی بعد وقتی خودش را از شوهرش و دربار جدا دید سعی كرد بیشتر با مردم بجوشد و بیشتر وقت خود را با مردم می گذراند و این برای دربار بسته انگلستان غیر قابل تحمل بود. غیبتهای طولانی او از دربار موجب انتقادات شدیدی شد. او تمام تلاش خود را می كرد كه مادر شوهرش ملكه الیزابت دوم را قانع كند كه وظیفه یك ملكه تنها این نیست كه داخل قصرهای باشكوه خود را زندانی كند. كم كم بیشتر درباریان او را طرد كردند و فقط دو پسرش با او همراز و همصحبت بودند
در اواخر تابستان ۱۹۸۶ پرنس دایانا در یك مهمانی با سراوان جیمز هیوویت آشنا شد و این سرآغاز شكل گیری یك عشق پنهانی بود. جیمیز سروان ارشد گارد سلطنتی بود و اداره اصطبل های سلطنتی را بر عهده داشت. او به بهانه یاد دادن سواركاری به دایانا بیشتر به او نزدیك شد او سواركار ماهری بود. در ضمن چوگان را به خوبی بازی می كرد. بعدها او گفت كه اولین دیدارش با دایانا در یك بازی چوگان بود كه پرنس چالز را مغلوب كرد و دایانا كه آن موقع نامزد پرنس بود به خاطر این شكست شوهر آینده اش اشك به دیدگانش جاری شد .... جیمز هیوویت با پرنس چالز رابطه خوبی داشت ....چند روز بعد پرنسس دایانا به جیمز تلفن كرد و از او خواست كه به طورجدی تعلیمات سواركاری را شروع كند. همچنان كه درسهای سواری ادامه پیدا می كرد تماس ایندو با هم بیشتر می شد. وقتی دایانا كاملا سواركاری را یاد گرفت صبح های زود همراه جیمز در اطراف هاید پارك به سواری می رفتند. در این برنامه های روزانه یكی از ندیمه هایش و رئیس محافظانش همراه آندو بودند ...

يك پسر دوازده ساله ايراني كه مبتلا به بيماري سرطان است براي درمان بيماري خود به اسرائيل سفر كرده است.



كودك بيمار ايراني براي درمان به اسرائيل رفت



يك پسر دوازده ساله ايراني كه مبتلا به بيماري سرطان است براي درمان بيماري خود به اسرائيل سفر كرده است.

بيمارستاني در اسرائيل در اقدامي كم سابقه اين كودك را تحت درمان قرار داده است. اين كودك ايراني كه تنها با نام "روي" معرفي شده مبتلا به تومور مغزي است و پس از اينكه درمان او در ايران و تركيه امكان پذير نشد، به او و پدر و مادرش اجازه ورود به اسرائيل داده شد.
او هم اكنون در بيمارستان تل هاشومر، كه بزرگ ترين بيمارستان اسرائيل است بستري است. اين بيمارستان به خاطر خدمات و تحقيقات پزشكي ويژه اش مشهور است.
سفر اين كودك ايراني براي درمان بيماري توجه رسانه هاي بين المللي را به خود جذب كرده است. ايران اسرائيل را به رسميت نشناخته و از زمان روي كار آمدن محمود احمدي نژاد، حملات لفظي دولت ايران نسبت به اسرائيل افزايش يافته كه با خشم اسرائيل و آمريكا مواجه شده است. سفر اتباع ايران به اسرائيل طبق قوانين ممنوع است.
زيو روت اشتاين، مدير اين بيمارستان گفته است كه اين پسر ايراني به دنبال درمان ناموفق در ايران به اسرائيل سفر كرده است.
او افزود پزشكان تركيه نيز كه او را براي مدتي تحت درمان قرار دادند به خانواده اين بيمار گفتند كه او را براي درمان به اين بيمارستان منتقل كنند.
او با توجه به روابط ميان ايران و اسرائيل گفته است كه " ما نمي توانيم سياست ها را تغيير دهيم، ما سياستمدار نيستيم، ما اين كار (پذيرش كودك بيمار ايراني) را انجام داديم چون اين شغل ماست."
خبرگزاري هاي بين المللي گفته اند كه سفارت اسرائيل در آنكارا به اين بيمار و پدر و مادرش اجازه سفر به اسرائيل را داده است.
خبرگزاري آسوشيتدپرس گفته است كه يك بازرگان يهودي ايراني به سفر اين خانواده ايراني كمك كرده است.
دكتر آموس تورن، يكي از پزشكان معالج اين بيمارستان گفته است اين كودك ايراني در تشخيص اوليه، يكي از بدخيم ترين تومورهاي مغزي را دارد.
او گفت: "او به هوش است و مي تواند لبخند بزند، اگرچه اين كار برايش دشوار است." دكتر تورن تاكيد كرد كه اين بيمارستان جديدترين روشهاي درمان را در مورد او به كار خواهد بست.