۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

اين مرد كثيف رو بايد تيكه تيكه كرد بايد زجركشش كنند سرب داغ تو دهنش بريزند بي شرف بي غيرت


ماجراي سال‌ها آزار جنسي دختر 9 ساله توسط پدر و دوستانش

دختر 9 ساله‌اي كه سخت‌ترين لحظات زندگي‌اش را در كنار پدر هوسران و دوستانش گذرانده و مورد آزار جنسي قرار گرفته بود، سرانجام با اقدام مادر نجات يافت. دختر آسيب ديده به‌رغم گذشت چندين ماه از كودك‌آزاري شديد، همچنان از سوي مددكاران انجمن حمايت از حقوق كودكان تحت مشاوره قرار دارد.
سرنوشت تلخ يك زندگي
مادر فاطمه، دختري كه سال‌ها مورد آزار جنسي پدر و دوستان او قرار گرفته بود، ماجراي سرنوشت تلخي را كه به خاطر اشتباه در انتخاب همسر، گريبان‌گير فرزندش شد را تشريح كرد: ‌ وقتي 10 سال پيش به عقد <يعقوب> پسر هم‌ولا‌يتي‌اش درآمد، هرگز تصور نمي‌كرد چه سرنوشت شومي در انتظارش است، آن موقع 21 سال بيشتر نداشت، زندگي مشترك را با شوهر 25 ساله در اتاقك نگهباني تنگ و تاريك يك ساختمان پرجمعيت شروع كرد، هرچند سخت بود اما چاره‌اي جز اين نداشت، معصومه از همان ماه‌‌هاي اول زندگي متوجه رفتارهاي غيراخلا‌قي همسرش شد اما ديگر دير بود. 3 ماهه باردار بود و به اميد بهتر شدن زندگي سكوت كرد. 4 سال گذشت، آن موقع دخترش <فاطمه> 3 سال و چند ماه داشت، رفتارهاي يعقوب غيرقابل تحمل شده بود، هر روز گزارش فساد اخلا‌قيش را از يكي از همسايه‌ها و اهالي محل مي‌شنيد، مي‌دانست زماني كه از صبح تا شب براي خدمت به خانه ديگران مي‌رود در اتاقك چه مي‌گذرد. به ستوه آمده بود تمام مدت به دختر خردسالش كه در خانه با پدر تنها بود فكر مي‌كرد، دل مشغوليش زياد بود اما كاري از دستش برنمي‌آمد. دختر خردسال هم گاهي از رفت و آمدهاي افراد ناشناس به خانه‌شان و رفتارهاي غيراخلا‌قي زنان و مردان براي او تعريف مي‌كرد. شب يكي از روزهاي زمستان بود، وقتي معصومه به خانه بازگشت فاطمه را ديد كه به شدت وحشت‌زده بود و ماجرايي را براي مادرش بازگو كرد، همان شب يعقوب از معصومه خواست تا با يكي از دوستانش رابطه برقرار كند، معصومه ديگر به تنگ آمد، از رفتارهاي غيرعادي، كتك‌هاي وحشيانه و غريزه جنسي بي‌حد و مرزش خسته شده بود، اما وقتي اعتراض كرد يعقوب او را تهديد به مرگ كرد و گفت اگر تن به اين كار ندهي تو را مي‌كشم و جسدت را مثله مي‌كنم! چاره‌اي نداشت يا بايد مي‌ماند و تن به نقشه‌هاي پليد اين مرد مي‌داد يا اينكه طلا‌ق مي‌گرفت؛ او راه دوم را انتخاب كرد اما پس از گذشت مدتي متوجه سختي‌هاي كار شد. براي جدا شدن از يعقوب تلا‌ش زيادي كرد، او راضي به طلا‌ق نبود، چند ماه سردرگم بود تا اينكه با حمايت اعضاي خانواده‌‌اش و از آنجا كه افرادي در خصوص ضرب و شتم او از سوي شوهر سنگدلش شهادت دادند، توانست از طريق آداب و رسوم طايفه خود به خواسته‌‌اش برسد، غافل از اينكه طلا‌ق از اين طريق، جايي براي حضانت دخترش باقي نگذاشت و فاطمه خردسال با سرنوشت مبهمي كه انتظارش را مي‌كشيد با پدر تنها شد و پدر او را به مكان نامعلومي برد و تلا‌ش‌هاي معصومه براي گرفتن حضانت دخترش به نتيجه‌اي نرسيد. اينگونه شد كه معصومه ناخواسته دخترش را به دست اين مرد سپرد. 6 سال گذشت، در اين مدت زن جوان تمام مدت به اميد پيدا كردن دختر گمشده‌اش در كلا‌ن‌شهر تهران به هر مكاني سرزد اما به هدفش نرسيد. در اين مدت چند مرد با او تماس گرفتند و او را در جريان مخفيگاه دخترش قرار دادند اما وقتي بر سر قرار رفت متوجه شد اين ملا‌قات ساختگي بوده و نقشه شوهر سابقش براي تجاوز بوده است، از آن روز به تماس‌هاي مشكوك پاسخي نداد. ‌
جست‌وجو براي پيدا كردن <فاطمه> كه تا آن موقع 9 ساله شده بود، همچنان ادامه داشت تا اينكه يك روز زني با او تماس گرفت و به معصومه اطلا‌ع داد دخترش رفت و آمدهاي مشكوكي به خانه‌هاي مجردي دارد و از او خواست تا فاطمه را از اين وضعيت نجات دهد؛ اين تماس تلفني، مادر جوان را نگران‌تر از هميشه كرد به همين خاطر براي بيرون آوردن دخترش از اين وضعيت از ترس تكرار شدن ماجراهاي قبلي و نقشه پليد شوهر سابقش براي تجاوز، ابتدا به سراغ چند نفر از بستگانش رفت و سپس با گرفتن آدرس، سراغ خانواده‌اي كه فاطمه از سوي يعقوب براي مدتي در اختيار آنها قرار گرفته بود رفت. دختر خردسالش را همان‌جا پيدا كرد. اما با 6 سال قبل بسيار متفاوت شده بود، حركات و رفتارش به هيچ وجه قابل مقايسه با دختران 9 ساله نبود. ظاهرش جا افتاده بود، بزك كرده با ظاهري نامناسب به اين طرف و آن طرف مي‌رفت، مادر با ديدن اين حالت مضطرب شد، چه بلا‌يي بر سر دخترش آمده بود، اين همان دختر 6 سال قبل نيست حتي همانند هم سن و سالا‌نش رفتار نمي‌كند! به سرعت براي انتقالش اقدام كرد، تا قبل از رسيدن يعقوب دخترك را از آن خانواده گرفت و به اتاقكي كه اجاره كرده بود برد، اما وضعيت فاطمه وخيم‌تر از آن بود كه از سوي مادرش مورد مراقبت قرار گيرد، او براي مادرش از ماجراهاي چند سال گذشته گفت، مادر متوجه شد كه در اين مدت دخترش مورد آزار و اذيت جنسي فراواني از سوي پدر و دوستان پدرش قرار گرفته و اين رفتارهاي جنسي به‌اندازه‌اي بود كه فاطمه نمي‌دانست بايد چه واكنشي نشان دهد، چرا كه حتي پي نبرده بود كه رفتارهاي پدرش طبيعي نيست و نبايد چنين اتفاقي مي‌افتاد. او دچار عفونت‌هاي شديدي شده بود، مادر نمي‌دانست بايد چه كند، فاطمه وضعيت طبيعي نداشت، تمايل زيادي به پوشيدن لباس‌هاي باز، آرايش كردن و ... داشت. نمي‌توانست او را كنترل كند. از طريق يكي از خانواده‌هايي كه براي نظافت به خانه‌اش مي‌رفت متوجه فعاليت انجمن حمايت از حقوق كودكان شد، به همين خاطر به آنجا رفت و با تشريح موضوع به مددكاران، درخواست كمك كرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر