۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

از دخترك دست فروش داروخانه ۱۲ فروردين جوراب بخريد




دختركم از درد گوش به خود مي پيچيد.هنوز پاسي ازنيمه شب نگذشته بود كه ورم گلويش نگرانم كرد. او را به بيمارستان كودكان تهران بردم.بيمارستان خصوصي كه هزينه درمانگاه آن با ويزيت پزشكان متخصص هيچ تفاوتي ندارد.مرد جواني در حالي كه كودكي در آغوش داشت در پياده رو خيابان خيره به آسمان نشسته بود.با صدايي كه به نجوا شباهت داشت٬ساعت پرسيد.پاسخ دادم و به داخل بيمارستان رفتم.وقتي برگشتم هنوز آنجا نشسته بود.نگاهش محجوب تر از آن بود كه كمك بخواهد اما شايد چاره اي ديگر نداشت.مي دانستم كه هزينه هر شب اقامت در اين بيمارستان براي كودكان ۱۲۰ هزارتومان است و هر بيمه اي راهم نمي پذيرد.وقتي سوئيچ را در ماشين مي چرخاندم كودكش از خواب پريد.چه فرقي به حال او داشت كه آن لحظه يك بامداد است يا هر ساعت ديگر.
فكر كودك بيمارش در تمام طول راه آزارم داد.دختركم را فراموش كرده بودم.مقابل داروخانه شبانه روزي ۱۲ فروردين در نزديكي ميدان حر صحنه اي تلخ تر ديدم. كودكي تقريبا" ۹ ساله در مقابل داروخانه بساط پهن كرده بود و دست فروشي مي كرد آنهم ساعت يك و ۳۰ دقيقه بامداد.داشت به دو جوانك كه از او جوراب خريده بودند٬مي گفت كلاس سوم دبستان است.دلم لرزيد.او به كدامين گناه بايد در ساعتي كه همه در خواب ناز هستند٬دستفروشي كند٬ در تهراني بي دروپيكر.آنهم درست در جايي كه تا دفتر رييس جمهور چند قدم بيشتر فاصله ندارد.نمي دانم چرا جز اينكه آرزو كنم هيچ كودكي در سرزمينم طعم تلخ فقر را نچشد و بيمار نباشد٬كاري از من ساخته نيست؟ يا شايد بهتر است پيشنهاد كنم از دخترك دست فروش داروخانه ۱۲ فروردين جوراب بخريد.

------------------------------------------------------------

پیروز تر از گذشته ها میخوانیمشادیم که استوار تر می مانیمبا خلق به پا خاسته این جبهه عشقتا گستره سپیده ها میرانیمچپ اندیش خواهیم ماندتا فردا که آن آرمان سرخ - میان خلق ستمدیده - شاخه های زیتون را به عدالت تقسیم کند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر