۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

فاحشه , دعايم كن




سلام فاحشه!تعجب كردي!؟... ميدانم در كسوت مردان آبرومند، انديشيدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما ميخواهم برايت بنويسمشنيده ام، تن مي فروشي، براي لقمه نان! چه گناه كبيره اي…! ميدانم كه ميداني همه ترا پليد مي دانند، من هم مانند همه امراستي روسپي! از خودت پرسيدي چرا اگر در سرزمين من و تو، زني زنانگي اش را بفروشد كه نان در بيارد رگ غيرت اربابان بيرون مي زند !!اما اگر همان زن كليه اش را بفروشد تا ناني بخرد و يا شوهر زنداني اش آزاد شود اين «ايثار» است ! مگر هردواز يك تن نيست؟ مگر هر دو جسم فروشي نيست؟تن در برابر نان ننگ استبفروش ! تنت را حراج كن… من در ديارم كساني را ديدم كه دين خدا را چوب ميزنند به قيمت دنيايشانشرفت را شكر كه اگر ميفروشي از تن مي فروشي نه از دين شنيده ام روزه ميگيري،غسل ميكني،نماز ميخواني،چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داري،رمضان بعد از افطار كار مي كني،محرم تعطيلي.من از آن ميترسم كه روزي با ظاهري عالمانه، جمعه بازار دين خدا را براه كنم، زهد را بساط كنم، غسل هم نكنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پيش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطيل نكنم!فاحشه!!!… دعايم كن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر