۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

من رای نمی دهم، این را به حسابِ بی مسولیتی ام نگذارید

چون دل آزرده ام…می دانم که تصمیم ام شاید یک تصمیمِ کاملا احساسی به نظر آید اما هر چقدر فکر می کنم می بینم دریچه ای که من در این چهارسال از طریق آن به ایران نگاه کردم یک دریچه پر از زخم بود. توی گوش های من صدای گریه های آدم های زیادی پیچیده که ساعت ها و ساعت ها در مورد زخمِ انتخابات با من حرف زدند و شما فقط دقایق کوتاهی از آن ساعت ها را شنیده اید. می دانم که از میانِ همان آدمهای زخمی کسانی هستند که تصمیم به رای دادن گرفته اند ولی این حق را به من بدهید که مثل همیشه با احساساتم تصمیم بگیرم. بارها در این چهار سال نقد شدم که خبرنگار نباید احساسی باشد ولی من بودم. خیلی هم نقش بازی کردم که نباشم تا برای خودم اعتبارِ حرفه ای کسب کنم ولی نتوانستم. الان هم نمی توانم دروغ بگویم و نقش بازی کنم. به کسانی که رای می دهند غبطه می خورم که با شور و شوق شان به وجد می آیم اما تواناییِ همقدم شدن ندارم. با تمام توانِ رسانه ای ام باز هم در کنار کسانی که در داخلِ ایران رسانه ای ندارند خواهم بود…برای هر دو گروه چه کسانی که رای می دهند و چه کسانی که رای نمی دهند وظیفه اطلاع رسانی ام را انجام می دهم و خوب می دانم این کافی نیست اما هر کس به اندازه توانایی اش قدم بر می دارد…در تمام این چهار سالی که از ایران دور بودم نیز نیمه پررنگ زندگی ام را از همین راه دور با ایران زندگی کردم….اینبار هم با شما خواهم بود اما رایی ندارم و این را به حسابِ بی مسولیتی ام نگذارید….دست نوشته مسیح علی نژاد 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر