۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

جمشید چالنگی: امام نقی از روحانیت شیعه شاکی است یا از شاهین نجفی؟

این فریاد باید از کسی برمی‌خاست. شاهین نجفی افتخار آن را یافت. جائی دیگر نوشته‌ام که دست کم تا پیش ازانقلاب اسلامی، در پس ذهن روشنفکران شیعه ما یک آخوند شیعه چمباتمه زده بود. حتی مارکسیست‌های هم نسل من نیز بندیِ آخوند خویش بودند. بی‌اساس نبود که حتی آن جان گرامی که بی‌سبب اعدام شد، خسرو گلسرخی را می‌گویم، در دادگاهش این گفته منسوب به حسین ابن علی را فریاد زد که «الحیاه عقیده و جهاد». گفته‌ای که به سبب بازگوئی‌ مکررش توسط او در شب‌های میگساری «کافه سلمان»، «احمد باده» و بار « مرمر»، همه نویسندگان و شاعران مخالف حکومت وقت، شیفته‌وار آن را که کلید دستیابی به دموکراسی یافته بودند تکرار می‌کردند بی‌آنکه تاملی کنند بر اینکه این، یکی از فاشیستی‌ترین سخنان ممکن است. معنای آن چنین است، «زندگی، عقیده (ایدئولوژی) و جهاد (جنگ با مخالفان به قصد کشتن آنها) است». و این درست همان کاری است که حزب الله سالهای اول پس از انقلاب آغاز کرد و بسیج آن را پی گرفت تا به امروز. حقیقت و واقعیت است که ایرانزمین در طول تاریخ خود بارها مورد هجوم وگاه اشغال اقوام و ملیت‌های متمدن و غیر متمدن قرار گرفته است اما بزرگترین ابعاد ویرانی‌ها و کشتارها و پی‌آمدهای آنها بیشر توسط کسانی روی داد که با همین بیرق ِ« زندگی عقیده است و جهاد» بر ایران تاختند و این سرزمین را به اشغال در آوردند. نخستین بر افراشتن این بیرق در ایرانزمین، در پی حمله اعراب بود . جانهای بسیار فدا شد تا پس از چندین قرن دستکم این بیرق را به زیر کشید اما قرن‌ها بعد در دنیای معاصر، نوادگان همانان دوباره در پی انقلاب اسلامی آن را بر افراشتند. در وصف مغولان گفته اند «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» اما نه تازندگان نخستین در پی کندن و سوزاندن و کشتن و غارت، رفتند و نه این نوادگان تاریخی شان در پی بیش از سه دهه کشتار ویرانی و غارت، رفته اند. این سپر محکمی نیست که گفته شود به مقدسات ادیان ، هر دینی که باشد، باید احترام گذاشت. شاید این یک اصل در جامعه متمدن باشد اما این اصل مکملی نیز دارد، اینکه،« دین » نیز، هر دینی که باشد وظیفه دارد به مقدسات انسانی مردمان قلمروی خود احترام بگذارد. و در جامعه ای متمدن چه چیز مقدس‌تر از جان آدمی ،حریم خصوصی او، حریم اندیشه و افکار او، عواطف او و...است؟ پرسش این است که چه پیش آمد در کشوری که پیش از انقلاب اسلامی، با همه محاسن و اشکالاتی که داشت در عاشورا و ایام مشابه دیگر، نه اهل سنت ودیگر مذاهب و نه حتی لامذهبان باده‌ای می‌نوشیدند و نه مجلسی به عیش و نوش برگذار می‌کردند، اما مدتهاست وضع به جائی رسیده که برای عاشورا و امام سوم شیعیان نیز صدها جوک ساخته‌اند؟ امام نقی که دیگر جای خود دارد. آیا دینی که شمشیر تیزی در دست روحانیت شیعه شده است تا با آن هردری را بگشاید و بر سر جوانانی فرود آورد که گرد هم به شادمانی نشسته اند، یا آن را بر فرق دختران ایرانی می‌زند که روسری‌...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر