۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

همه‌اشان يكدست لباسهاى قرمز رنگ تيم ملى دانمارك را به تن دارند،. همه به جز بازيكن شماره دوازده تيم. روى پيراهنش نام "الخطيب" نوشته شده

اين روزها همه جا حرف از جام ملتهاى اروپاست. اما اگرشماره سخنگوى فدراسيون فوتبال دانمارك را بگيريد تا با او مصاحبه‌اى كنيد كه ربطى به جام ملتها ندارد بلكه درباره يكى از بازيكنان تيم‌ملی اين كشور است، اصلا تعجب نمى‌كند. يازده بازيكن تيم ملى زير شانزده سال دانمارك خودشان را گرم كرده‌اند و آماده‌ رفتن به ميدان هستند. يازده دختر نوجوان، همگى باانگيزه و شادمان از اينكه براى بازى در تيم ملى انتخاب شده‌اند. همه‌اشان يكدست لباسهاى قرمز رنگ تيم ملى دانمارك را به تن دارند،. همه به جز بازيكن شماره دوازده تيم. روى پيراهنش نام "الخطيب" نوشته شده اما چيزى كه در اين ميان جلب توجه مى‌كند نام عربى او نيست بلكه سربند مشكى رنگى است كه موهايش را پوشانده و با گره‌اى در پشت گردنش محكم شده است.
البته اين تنها تفاوت "زينب" با هم‌ تيمى‌هايش نيست. جوراب شلوارى مشكى كه زير شلوارك ورزشى‌ا‌ش پوشيده و دستهايش كه آن‌ها را هم ساق‌هاى مشكى رنگى از نگاههاى ديگران پنهان مى‌كند باعث شده‌اند تا در اولين نگاه زينب الخطيب بازيكن تيم ملى زير شانزده سال دانمارك را از بقيه بازيكنان متمايز كند:« فرقى نمى‌كند من مى‌توانم بدوم، چه با روسرى چه بدون روسرى.»
اين جمله را زينب در پاى تلفن در حالى مى‌گويد كه تلاش مى‌كند با همان اندازه‌اى كه در مدرسه انگليسى ياد گرفته است بفهماند كه هيچ فرقى بين كارايى او و ديگر هم تيمى‌هايش نيست. زينب پانزده سال دارد و در دانمارك متولد شده است اما خانواده‌اش اهل فلسطين هستند.
گام‌هاى نخست با حمايت خانواده
به جز زينب پدر و خواهر كوچكش هم فوتبال بازى مى‌كنند اما هيچ كدامشان به خوبى او نيستند دليل هم كاملا واضح است چون از بين اعضاى فوتبالى خانواده تنها زينب است كه دو ماه پيش به تيم ملى دعوت شده و تا به حال هم دوبار با پيراهن دانمارك به میدان رفته است: « اولش خيلى خوشحال بودم كه براى تيم ملى انتخاب شدم اما در عين حال مضطرب هم بودم از اينكه ديگران چه عكس‌العملى نسبت به روسرى من نشان مى‌دهند. اما خوب هيچ كس چيزى نگفت.»
زينب در باشگاه Fjordager در شهر اودنزه (Odense) توپ مى‌زند. البته سابقه فوتبال بازى كردنش به زمانى باز مى‌گردد كه دختر بچه‌اى بيشتر نبوده، هنگامى كه دختران ديگرى كه در باشگاه بازى مى‌كردند از بازى زينب تعريف مى‌كنند و به او توصيه مى‌كنند كه عضو باشگاه شود و به صورت حرفه‌اى فوتبال را دنبال كند.
خانواده زينب از همان ابتداى كار از او حمايت مى‌كنند، حمايتى كه تا به امروز هم ادامه داشته و می‌توان به راحتى آن را از آن سوى خط تلفن هم حس كرد، موقعی که صدایشان را می‌شنوید که در کنارش نشسته‌اند و سعى مى‌كنند تا هر کلمه‌ای را كه به انگليسى نمى‌داند به او برسانند. البته همين پشتیبانی خانواده بوده که از نظر ترولز مانزا، مربی باشگاهی زینب در رسیدن او به این سطح بسیار مهم بوده و تاثیرگذار.
با اين حال روزهای اول یعنی هنگامى که شما با روسری قدم به باشگاه مى‌گذاريد خیلی مهم است که احساس تنهايى نکنید. هر چند كه از نظر مربى رفتار مثبت هم‌تیمی‌های زینب را هم نمی‌‌توان دست کم گرفت: « به اين علت كه زینب هنوز همان دختر شاد و بازیکن خوبی است که بود. هم تیمی‌های او هم نپرسیدند که دليل این پوشش مذهبی است يا سیاسی یا هر چیز دیگر. برای آن‌ها مهم این است که فوتبال بازی کنند."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر